نمایش

 

لواط در حکم کفر است!عاقبت هم جنس باز در دنیا:

 

.       ابنه شدن!!

 

       حرام شدن خواهر وعاقبت در دنیاشیعه واقعی علی(علیه السلام) !!عاقبت در آخرت (حرام شدن بهشت بر !)لعنت رسول خدا بر مردانی که خود را شبیه ن می کنند و نی که خود راشبیه مردان می کنند و مردان و ن هم جنس باز

 

 

 

لواط در حکم کفر است!

 

امیر مؤمنان (علیه السلام):

 

اللِّوَاطُ مَا دُونَ الدُّبُرِ فَهُوَ لِوَاطٌ وَ الدُّبُرُ هُوَ الْکُفْرُ.

 

لواط آن است که دخول صورت نگیرد، و گر نه دخول در حکم کفر است.[1] 

 

 

 

عاقبت هم جنس باز در دنیا

 

1.      ابنه شدن!!

 

رسول خدا (صلی الله علیه و آله):

 

  مَنْ أَلَحَّ فِی وَطْیِ الرِّجَالِ لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَدْعُوَ الرِّجَالَ إِلَى نَفْسِهِ.

 

هر کس به نزدیکى کردن با مردان اصرار ورزد نمى‏میرد تا اینکه مردان را به سوى خود فراخواند.[2]

 

 

 

2.      حرام شدن خواهر و . بر او

 

از امام صادق (علیه السلام) درباره مردى که با پسرى نوجوان درآمیخته بود نقل شده است که فرمود:

 

 إِذَا وَقَبَ لَنْ تَحِلَّ لَهُ أُخْتُهُ أَبَداً

 

 اگر دخول کرده باشد، خواهر آن نوجوان هرگز بر او حلال نیست.

 

(تفصیل این حکم در: حرام های ابدی در ازدواج! (حتما بخوانید!!!!) و ازدواج های حرام )

 

و نیز فرمودند:

 

لَوْ کَانَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یُرْجَمَ مَرَّتَیْنِ لَرُجِمَ اللُّوطِیُّ مَرَّتَیْنِ.[3]

 

 اگر روا بود که مجرمى را دو بار سنگسار کنند، لواط کننده دو بار سنگسار مى‏‎شد.

 

عاقبت در دنیا

 

امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:

 

 مَا أَمْکَنَ مِنْ نَفْسِهِ أَحَدٌ طَائِعاً یُلْعَبُ بِهِ إِلَّا أَلْقَى اللَّهُ عَلَیْهِ شَهْوَةَ النِّسَاءِ.[4]

 

هیچ مردى خود را از روى رغبت در اختیار مردان نمى‏‎گذارد که با او بازی کنند، جز اینکه خداوند شهوت ن را در دل او مى‏‎‏افکند.

 

 

 

شیعه علی واقع نمی شود!!

 

امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:

 

 إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْتَلِ شِیعَتَنَا بِأَرْبَعٍ أَنْ یَسْأَلُوا النَّاسَ فِی أَکُفِّهِمْ وَ أَنْ یُؤْتَوْا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ أَنْ یَبْتَلِیَهُمْ بِوَلَایَةِ سَوْءٍ وَ .[5]

 

 خداوند شیعیان ما را به چهار چیز مبتلا نکرده است: اینکه گدایى کنند، و اینکه با آنان لواط شود، و اینکه دچار زمامدار بد شوند، و اینکه .

 

عاقبت در آخرت (حرام شدن بهشت بر )!

 

امام صادق (علیه السلام) از پدرش نقل کرده است که فرمود:

 

 جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی فَقَالَ‏ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی ابْتُلِیتُ بِبَلَاءٍ فَادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقِیلَ لَهُ إِنَّهُ یُؤْتَى فِی دُبُرِهِ فَقَالَ مَا أَبْلَى اللَّهُ أَحَداً بِهَذَا الْبَلَاءِ وَ لَهُ فِیهِ حَاجَةٌ ثُمَّ قَالَ أَبِی (علیه السلام)  قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَقْعُدُ عَلَى إِسْتَبْرَقِهَا وَ حَرِیرِهَا مَنْ یُؤْتَى فِی دُبُرِهِ.[6]

 

مردى نزد پدرم آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا، من به بلایى دچار شده‏ام، از خداى بزرگ نجات مرا بخواه. به آن حضرت گفتند: با این مرد لواط مى‏شود. فرمود: خداوند کسى را به این بلا گرفتار نکرده است که به او حاجتى داشته باشد. سپس پدرم فرمود:

 

خداوند سوگند یاد کرده است که به عزّت و جلال خودم قسم، کسى که با او لواط شود هرگز بر فرش دیباى بهشت نخواهد نشست.

 

 

 

لعنت رسول خدا بر مردانی که خود را شبیه ن می کنند و نی که خود راشبیه مردان می کنند و مردان و ن هم جنس باز

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)  قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)  الْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ وَ هُمُ الْمُخَنَّثُونَ وَ اللَّاتِی یَنْکِحُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ إِنَّمَا أَهْلَکَ اللَّهُ قَوْمَ لُوطٍ حِینَ عَمِلَ النِّسَاءُ بِمِثْلِ عَمَلِ الرِّجَالِ وَ رَأَى بَعْضُهُمْ بَعْضاً.[7]

 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مردانى را که خود را همانند ن کنند، و نى را که خود را همانند مردان کنند لعنت فرموده است. و فرمود: این گونه مردان زن صفت‏اند، و چنین نى با یک دیگر همجنس بازى مى‏کنند. و قوم لوط را خداوند فقط بدین سبب هلاک کرد که ن مانند مردان با یک دیگر همجنس بازى مى‏کردند.

 

(متاسفانه دیده می شود که امروزه مردان مانند زنها ابرو بر میدارند و ن لباس مردان را می پوشند و موی خود را مردانه اصلاح

 

لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir)

 


گروه شیطان ستیزی
زندگانی امام حسین علیه سلام در دوران نوجوانی: درباره حیات نوجوانی امام حسین در منابع، مطالب بسیار کمی یافت می شود آنهم جسته و گریخته که لازم است یکجا و متشکل ارائه شود. در اینجا نگارنده در این مقال اندک می رود تا شماری از این تک گزارشهای به هم دوخته را در کنار یکدیگر آورده و بخشی از کودکی و نوجوانی حضرت سیدالشهدا را به تصویری هر چند کوتاه درآورد. آنچه در زندگانی آن امام مطرح است مباحث اجتماعی، فرهنگی و ی است.

یکی از رفتارهای جالب امام در همان اعوان کودکی یا نزدیک به نوجوانی، آموزش احکام از سوی وی است. گرچه در این باره شاید بیش از یک سند وجود ندارد اما توجه به همین منبع نشان می دهد که وی به مباحث فرهنگی از همان سنین توجه کامل داشته است. تا جایی که به نظر می رسد آن حضرت به دیگران از کودکان و ناآگاهان به دستوارت اسلامی نیز با ظرافت کامل، مباحث اسلامی را آموزش می داده است. آ نچه در تاریخ معروف است داستان آموزش وضو به پیرمرد است. أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ مَرَّا عَلَى شَيْخٍ يَتَوَضَّأُ وَ لَا يُحْسِنُ فَأَخَذَا فِي التَّنَازُعِ يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْتَ لَا تُحْسِنُ الْوُضُوءَ فَقَالا أَيُّهَا الشَّيْخُ كُنْ حَكَماً بَيْنَنَا يَتَوَضَّأُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا فَتَوَضَّئَا ثُمَّ قَالا أَيُّنَا يُحْسِنُ قَالَ كِلَاكُمَا تُحْسِنَانِ الْوُضُوءَ وَ لَكِنَّ هَذَا الشَّيْخَ الْجَاهِلَ هُوَ الَّذِي لَمْ يَكُنْ يُحْسِنُ وَ قَدْ تَعَلَّمَ الْآنَ مِنْكُمَا وَ تَابَ عَلَى يَدَيْكُمَا بِبَرَكَتِكُمَا وَ شَفَقَتِكُمَا عَلَى أُمَّةِ جَدِّكُمَا (بحارالانوار، مجلسی، ج 43 ص 319)

رفتار دیگر توجه ایشان به علم آموزی و تلاش در راستای کسب مهارتهای علمی است. داستان خط نوشتن آن حضرت یکی از این نمونه هاست. چرا که یکی از کارهای حضرت زهرا و حضرت علی این بود که پیرو فرمان رسول الله مبنی بر یادگیری علم ، امام حسین (ع) به همراه امام حسن درس می خواندند و می نوشتند. یک روز برای اینکه به مادرشان نشان دهند که چه کسی خط بهتر می نویسد مسابقه گذاشتند که در پایان نزد پیامبر رفتند پیامبر فرمود هر دو قشنگ است نزد حضرت علی رفتند حضرت فرمود هر دو زیباست نزد حضرت زهرا رفتند آن حضرت فرمود صبر کنید من این گردنبد رشته رشته را باز کنم هر کدام که دانه های بیشتری جمع کرد او برنده است. (مجلسی بحار ج 43 ص 309) نکته مهم اگر نور چشم شما بدلیل مطالعه زیاد و یا کار با اینترنت کم شده این آیه را زیاد بخوانید : فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً (انسان2)
اگر می خواهید پس از مطالعه آنچه را می خوانید در ذهنتان نقش ببندد، این آیه را پس از آن بخوانید: لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (انعام127)


گروه شیطان ستیزی

                   

کراماتی درباره تولد و دوران کودکی امام حسین علیه السلام(۱)

امام حسین علیه السلام سه ماه زودتر از موعد به دنیا آمد و از این تولد زودرس جان سالم به در برد. وضعیتی غیرعادی که تنها برای حضرت عیسی اتفاق افتاد و گفته شده که برای حضرت یحیی پسر حضرت زکریا نیز رخ داده است.(۲)

حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۴۰ روز در حالی که انگشت سبابه، زبان و یا آب دهان خود را در دهانش می ‌گذاشت، مراقب او بود.(۳) تعداد فرشتگانی که از آسمان فرود آمدند تا در خوشحالی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به خاطر این تولد شریک شوند، حدود یک هزار بود.(۴) در همان زمان جبرئیل تبریک و تسلیت خداوند را به او ابلاغ کرد.(۵) او به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مشتی از خاک کربلا داد.(۶) او امام حسین علیه السلام را هنگامی که مادرش در خواب بود در بغل گرفت و تکان داد.(۷)

فرشته ای از تولد امام حسین علیه السلام سود برد: خداوند فرشته‌ای را برای مجازات به جزیره‌ای تبعید کرده بود، او بالهایش شکسته بود، هنگامی که گروهی از فرشتگان را در حال عبور دید که برای تبریک به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می‌ رفتند، ‌از آن ها خواهش کرد که او را با خود ببرند، او بالهای شکسته خود را با مالیدن به کودک تازه متولد شده به سادگی بهبود بخشید و با شفاعت حضرت محمد صلی الله علیه و آله عفو شد و بار دیگر به جایگاه خود در بهشت بازگشت و از آن به بعد مولی امام حسین علیه السلام نام گرفت.(۸)

او همان کسی است که زائران قبر امام حسین علیه السلام در کربلا را ثبت می ‌کند.(۹) حضرت محمد صلی الله علیه و آله، پسر خود ابراهیم و نوه‌اش امام حسین علیه السلام را بر زانوانش می ‌نهاد و به واسطه جبرئیل مطلع شده بود که خداوند هر دوی آن ها را زنده نخواهد داشت و او تنها می ‌تواند زندگی یکی از آن دو را با مرگ دیگری نجات دهد، او در حالی که اشک می ‌ریخت ابراهیم را رها کرد تا امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها نگریند.


گروه شیطان ستیزی

داستانی بسیار زیبا و جذاب و البته آموزنده از حضرت عزرائیل با پیامبرخدا(ص)

 

روزی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) نشسته بود. حضرت عزراییل(ع) به زیارت آن حضرت آمد.

پیامبر(صلّی الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

جناب عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

یکی اینکه روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن، یک کشتی را در هم شکست. همه سرنشینان کشتی غرق شدند. تنها یک زن حامله نجات یافت. او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‌‌ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد. من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم. دلم به حال آن پسر سوخت.

دوم اینکه هنگامی که «شداد بن عاد» سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود، وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم.

آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد.

دلم به حال او سوخت، بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر(صلّی الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می‌‌رساند و می‌‌فرماید: به عظمت و جلالم سوگند! «شداد بن عاد» همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره‌‌ی دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم. در عین حال کفران نعمت کرد و خودبینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت.

سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می‌‌دهیم ولی آنها را رها نمی‌‌کنیم.

منبع: قصه‏هاى قرآن(محمد محمدى اشتهاردى)




گروه شیطان ستیزی

سوره هود آیه 70

Sahih International And when Our messengers, [the angels], came to Lot, he was anguished for them and felt for them great discomfort and said, "This is a trying day." Albanian E kur të dërguarit tanë i erdhën Lutit, ai u keqësua për ta dhe u ngushtua rëndë me ardhjen e tyre e tha: “Kjo është ditë e vështirë!” Azerbaijani Elçilərimiz (mələklər) Lutun yanına gəldikləri zaman (tayfası bu gözəl qonaqlara bir pislik yetirər deyə) əndişəyə düşdü, ürəyi sıxıldı və: “Bu, çox çətin (başabəlalı) bir gündür!” – dedi. Bosnian I kad izaslanici Naši dođoše Lutu, on se zbog njih nađe u neprilici i bî mu teško pri duši, pa reče: "Ovo je mučan dan!" Farsi و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از (آمدن) آنان نگران ودلتنگ شد ، و گفت :«این روز بسیار سختی است » .
Sahih International And his people came hastening to him, and before [this] they had been doing evil deeds. He said, "O my people, these are my daughters; they are purer for you. So fear Allah and do not disgrace me concerning my guests. Is there not among you a man of reason?" Albanian Dhe populli i tij, ë më parë bënin punë të turpshme, erdhi me ngtite ai (te Luti), e ai tha: “O populli im, qe këto bijat e mia (gratë e atij vendi), janë më të pastra për ju kinie frikë pra All-llahun e mos më turpëroni me mysafirët e mi, a nuk ka ndër ju ndonjë njeri të mençur (e të ju ndalojë nga e keqja)?” Azerbaijani Tayfası (qonaq gəldiyini bilən) tələsik (Lutun) yanına gəldi. Onlar (Lutun yanına gəlməzdən və mələkləri görməzdən) əvvəl də pis işlər görürdülər. (Lut onlara) dedi: “Ey qövmüm! Bunlar (balalarım və ya ümmətimin qadınları) mənim qızlarımdır (onlardan şəriətə müvafiq surətdə istifadə edin). Onlar (nikah baxımından) sizin üçün daha təmizdirlər. Allahdan qorxun və (yaramaz əməllərinizlə) məni qonaqların yanında rüsvay etməyin. Məgər aranızda (sizə yaxşı işlər görməyi əmr edən, pis işləri yasaq edən) ağlı başında bir adam yoxdur?” Bosnian I narod njegov pohrli njemu – a i prije su radili sramotna djela. "O narode moj" – reče on – "eto mojih kćeri, one su vam čistije! Bojte se Allaha i pred gostima mojim me ne sramotite! Zar među vama nema razumna čovjeka?" Farsi و قوم او شتابان به سوی اوآمدند ، و پیش از این کارهای زشت مرتکب می شدند ، (لوط) گفت : «ای قوم من ! اینها دختران من هستند ، (با آنها ازدواج کنید) آنان برای شما پاکیزه ترند، و از خدا بترسید و مرا در(مورد) مهمانانم رسوا نکنید ، در میان شما یک مرد عاقلی وجود ندارد ؟! ».
Sahih International They said, "You have already known that we have not concerning your daughters any claim, and indeed, you know what we want." Albanian Ata thanë: “Po ti e ke të ditur se ne, nuk kurrfarë lakmie në bijat tua, ti e di me siguri se çka dëshirojmë ne!” Azerbaijani Onlar dedilər: “Sənin qızlarına heç bir rəğbətimiz (və ya ehtiyacımız) olmadığını, şübhəsiz, bilirsən. Nə istədiyimizi də, yəqin ki, bilirsən!” Bosnian "Ti znaš da nam nisu potrebne tvoje kćeri" – rekoše oni – "ti doista znaš šta mi hoćemo." Farsi گفتند : « به راستی تو می دانی که ما به دختران تو نیازی نداریم ، و تو خوب می دانی که ما چه می خواهیم».
Sahih International He said, "If only I had against you some power or could take refuge in a strong support." Albanian Ai tha: “Ah, sikur të kisha fuqi kundër jush (t’ju zbrapsë), ose të kisha mbështetje në ndonjë përkrahje (të fisit) të fortë!” (do t’i mbroja mysafirët e mij). Azerbaijani (Lut) dedi: “Kaş sizə çatan bir gücüm-qüvvətim olaydı, yaxud möhkəm bir arxaya söykənəydim (alınmaz bir qalaya və ya güclü bir qəbiləyə pənah apara biləydim)!” Bosnian "Ah, da ja samo imam moć" – reče on – "ili da se mogu osloniti na nekog snanog!" Farsi (لوط) گفت:«کاش در برابر شما قدرتی داشتم ، ویا به تکیه گاه محکمی پناه می بردم ».
Sahih International The angels said, "O Lot, indeed we are messengers of your Lord; [therefore], they will never reach you. So set out with your family during a portion of the night and let not any among you look back - except your wife; indeed, she will be struck by that which strikes them. Indeed, their appointment is [for] the morning. Is not the morning near?" Albanian (engjëjt) Thanë: “O Lut, ne jemi të dërguarit e Zotit tënd, ata (populli yt) nuk kanë për t’u afruar te ti, e ti kah fundi i natës udhëto me familjen tënde dhe askushrej jush të mos vështrojë mbrapa (familha do të shpëtojë), pos gruas sate, ajo do të jetë e goditur me çka do të goditen edhe ata. Afati i tyre është mëngjesi, a nuk është mëngjesi afër? Azerbaijani (Mələklər) dedilər: “Ey Lut! Biz sənin Rəbbinin elçiləriyik. Onlar əsla sənə toxuna bilməzlər. Gecənin bir vaxtında ailənlə birlikdə çıx get. Heç kəs dönüb geri baxmasın. Təkcə övrətin istisnadır. Onlara toxunacaq əzab övrətinə də toxunacaqdır. Onların (ölüm) vaxtı səhərdir. Səhər yaxın deyilmi?” Bosnian A meleki rekoše: "O Lute, mi smo izaslanici Gospodara tvoga, oni tebi ne mogu nauditi. Ti kreni sa čeljadi svojom u gluho doba noći bez ene svoje, nju će zadesiti isto što i njih, i neka se niko od vas ne obazire! – Rok im je praskozorje, a zar praskozorje nije blizu?" Farsi (فرشتگان ) گفتند : « ای لوط ! ما فرستادگان ، پروردگار تو هستیم ، (آنها ) هرگز به تو نخواهند رسید ، پس در پاسی از شب گذشته خانواه ات را (از این شهر ) ببر ، و هیچ یک از شما روی بر نگرداند جز همسرت ، که به او خواهد رسید آنچه که به آنها رسد ، بی گمان وعده گاه شان (وقت) صبح است ، آیا صبح نزدیک نیست ؟!».
Sahih International So when Our command came, We made the highest part [of the city] its lowest and rained upon them stones of layered hard clay, [which were] Albanian Kur erdhi urdhëri në, Ne përmbysëm të gjitha ato (fshatrat e tyre) duke kthyer çdo gjë nga lart poshtë, dhe mbi ta reshëm gurë të fortë pa ia nda. Azerbaijani (Lut tayfasının məhvi barəsində) əmrimiz gəldiyi zaman o yurdun altını üstünə çevirdik və üzərinə odda bişmiş (bir-birinə bitişik) bərk daşlar yağdırdıq. Bosnian I kada pade naredba Naša, Mi sve prevrnusmo, ono što je bilo gore – bî dolje, i na njih spustismo kao kišu grumenje od pečena blata, koje je neprekidno sipalo, Farsi پس چون فرمان ما فرا رسید ، آن (شهر و سرزمین) را زیر و رو کردیم ، و بر (سر) آنها سنگهای از سنگ و گل متراکم روی هم فرو باریدیم .
Sahih International Marked from your Lord. And Allah 's punishment is not from the wrongdoers [very] far. Albanian (gurë) Të shënuar te Zoti yt. Ai (vend) nuk është larg zullumqarëve (idhujtarëve kurejshitë). Azerbaijani Onlara Rəbbinin dərgahında əlamət qoyulmuş (hər daş kimə dəyəcəkdisə, üstünə adı yazılmışdı). (Ya Rəsulum!) O (daşlar sənin ümmətin içərisində olan) zalımlardan də uzaq deyildir! (Əgər şirkdən və küfrdən tövbə edib əl çəkməsələr, onların da başına yağar). Bosnian obiljeeno od Gospodara tvoga – a ono nije daleko ni od jednog nasilnika. Farsi ( سنگهای که) نزد پروردگارت نشاندار بود ، و این (سنگها و عذاب) از (سایر) ستمگران دور نیست.

گروه شیطان ستیزی

برای پی بردن به فضیلت و اهمیت حفظ قرآن کافی است اندکی در احادیث رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) در اينباره و نیز در سیره عملی ايشان در تعامل با قرآن و اهل آن دقت کنیم. به طور کلی قرآن کریم در نگاه آن بزرگواران از جایگاهی رفیع و منزلتی ویژه برخوردار است و بالتبع مسائل مربوط به آن، از جمله «تلاوت و قرائت، تدبر و عمل به فرامین آن و آموختن و آموزاندن آن» و نيز «حفظ قرآن و در سينه داشتن آن»، مورد سفارش ایشان قرار گرفته است.

به چند نمونه از احادیث مرتبط با حفظ قرآن توجه کنید:

1ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «حَمَلَةُ القُرْآنِ هُمُ المَحْفُوفونَ بِرَحمَةِ اللهِ، المُلَبِّسونَ نُورَ اللهِ، المُعَلِّمونَ كَلامَ اللهِ. مَنْ عاداهُم فَقَدْ عادَي اللهَ و مَنْ والاهُم فَقَدْ والَي اللهَ.»:[1] حافظان قرآن مشمول رحمت خدا، در بركنندگان نور خدا و آموزگاران كلام خدايند. كسي كه با آنان دوستي نمايد با خدا دوستي نموده و كسي كه با آنان دشمني كند خدا را دشمن داشته است.

2ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «إنَّ اَكْرَمَ العِبادِ إلَي اللهِ بَعْدَ الاَنبياءِ العُلَماءُ ثُمّ حَمَلَةُ القُرآن. يَخْرُجونَ مِن الدُّنيا كَما يَخْرُجُ الاَنبياء وَ يَحْشُرونَ مِنْ قُبُورِهِم مَعَ الاَنبياءِ و يَمُرُّونَ عَلي الصِّراط مَعَ الاَنبياءِ و يَأخُذونَ ثوابَ الاَنبياء. فَطوبي لِطالب العِلْمِ و حامِلِ القرآنِ ممّا لَهُم عِندَ اللهِ مِن الكرامَةِ وَ الشَّرَفِ.» [2]: گرامي‌ترين بندگان بعد از انبياء علما و سپس حافظان قرآن هستند. مانند انبياء از دنيا مي‌روند، همراه انبياء از قبرهايشان خارج مي‌شوند، به همراه انبياء از صراط مي‌گذرند و ثواب انبياء را مي‌برند. پس خوشا به حال پوينده راه علم و حافظ قرآن، به سبب كرامت و شرافتي كه نزد خدا دارند.

3ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «مَنْ اَعْطاهُ اللهُ حِفْظَ كِتابِهِ فَظَنَّ اَنَّ أحَداً اُعْطِيَ أفْضَلَ مِمَّا اُعْطِيَ فَقَدْ غَمَطَ أفْضَلَ النِّعمَةِ.»: [3] هر كس كه خداوند حفظ كتابش را به او ببخشد و گمان برد به كسي چيزي بهتر از او داده شده، بافضيلت‌ترين نعمت را كوچك شمرده است.

4ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «أغْنَي النَّاسِ حَمَلَةُ القُرآنِ؛ مَنْ جَعَلَهُ اللهُ تَعالي في جوْفِهِ.»: [4] بي‌نيازترين مردم حافظان قرآن هستند؛ همان كساني كه خداوند متعال قرآن را در وجودشان جاي داده است.

5ـ‌ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «إذا ماتَ حامِلُ القُرآنِ أوحَي اللهُ إلَي الأرضِ أَن لا تَأكُلي لَحْمَهُ. قالَتْ: إلهي كَيفَ آكُلُ لَحْمَهُ و كَلامُكَ في جَوْفِه.»: [5] هنگامي كه حافظ قرآن از دنيا مي‌رود خداي تبارك و تعالي به زمين وحي مي‌كند كه «گوشت بدن او را نخور.» زمين مي‌گويد: «پروردگارا، چگونه گوشت او را بخورم در حالي كه كلام تو (قرآن) در قلب اوست.»

6ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): «لِحاملِ القُرآنِ إذا عَمِلَ بِهِ فَأحَلَّ حَلالَهُ و حَرَّمَ حَرامَهُ شَفْعٌ في عَشْرَةِ أهْلِ بَيْتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ كُلُّهُم قَدْ وَجَبَتْ لَهٌ النّارُ.»:[6] حافظ عامل به قرآن كه حلال آن را حلال و حرام آن را حرام مي‌شمارد فرداي قيامت در مورد 10 نفر از بستگانش ـ كه همگي آنها اهل آتشند ـ حق شفاعت دارد.

7ـ قال علی (علیه السلام): « اِقرَؤُوا القرآنَ و اسْتَظْهِرُوهُ فإنّ اللّهَ تَعالى لا يُعَذِّبُ قلباً وَعَى القرآنَ. »:[7] قـرآن را تـلاوت كـنـيـد و آن را به خاطر سپاريد، زيرا خداوند متعال دلى را كه قرآن را در خود دارد عذاب نمى‌كند.

8ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): « إنّ الّذى ليسَ فى جَوْفِهِ شيىءٌ مِنَ القرآنِ كَالبيتِ الخرابِ. » : [8] كسى كه در درونش چيزى از قرآن نيست، دلش مانند خانه ويران است.

9ـ قال رسول الله (صلي الله عليه و آله): « مَنْ قَرَأ القرآنَ عن حفظِهِ ثمّ ظَنَّ أنّ اللّهَ تَعالى لا يَغْفِرُهُ فَهو مِمّنِ اسْتَهْزَأ بآياتِ اللّهِ. »:[9] كـسـى كـه قرآن را از حفظ بخواند و گمان كند خداى تعالى او را نمي‌آمرزد، در شمار كسانى است كه آيات الهى را به تمسخر گرفته‌اند.

10ـ قال الامام الصادق (عليه السلام): «اَلْحافِظُ للْقرْآنِ الْعامِلُ بِه مَعَ السَّفَرةِ الْكِرامِ الْبَرَرَةِ.»: [10] حافظ قرآن كه بدان عمل كند، در آخرت رفيق و همراه فرشتگان و سفيران الهي خواهد بود.


گروه شیطان ستیزی

   آیا پسر شدن جنین ممکن است!؟

    در جواب باید گفت آری, و تعجب هم ندارد، وحتی با این امرکه کسانی اعتقاد دارند, هر چه هست دست خداست, هیچ منافاتی ندارد، چون کاری نیست که خداوند در آن حضور نداشته باشد ولو کار افراد بدکردار باشد. با این تفاوت که در کار افراد پست وبد کردار، خدا وند تنها حضور تکوینی دارد یعنی ستم کار وجانی. از نعمت خدا استفاده می کند و گر نه نابود می شود؛ ولی در افراد درست کار، خداوند به دو صورت حضور دارد یکی همان تکوین و دیگر تشریع یعنی خداوند از این ها راضی است و آن ها را یاری هم می کند که در قرآن آمده است" خدا باپرهیزکاران است:بقره آیه 194"ودرجای دیگرآمده" خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری میکند: محمد آیه7" برای بدکارتکوینیات همراه غضب وبرای خوبان تکوینیات، رضایت ویاری خداست!؟

    به هرصورت چیزی بدون علت به وجود نخواهد آمد و این علت دو سویه و مشترک است؛ کشاورز بذر می پاشد وخداوند هم بوسیله باران آن را آبیاری می کند. لذا در حدیثی است "ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها" و در قران هم آمده است " (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم(و ملتی را) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.[1]". این یک قاعده کلی و از سنت های ثابت الهی بوده و تغییر آن از محالات است، محال است خداوند بدون این که کشاورزکاری کرده باشد خرمنی برای کشاورز باشد یا کشاورز بدون باران محصولی بدست آورد.

بنا بر این تغییر در جنین، تا آنجاکه  وسیله آن فراهم باشد و انسان هم فرمول آن را بداند ودرست عمل کند می تواند آن را تغییر دهد وهرجا موفق نبوده مشکل در روش. وعلت یابی است

بایدهای غذایی و تغییر جنین

    غذاها در فهم ودرک, شکل، پاکیزگی و یا زشتی. جنین اثر دارد و حتی در فرهنگ ها غذا اثر گذار است که در همین باره کتابی به صورت یاد داشت دارم. یکی از شهرهای ایران بنام تا زمانی که رسم بود خیار سبز زرد و رسیده شده بخورند ترسو و بزدل بودند، ولی هنگامی که این رسم برداشته شد ترسویی از میان مردم بیرون رفت!؟.

    به طور کلی غذاهای گرم در پسر شدن بچه اثر حتمی دارد تجربه شده پدر و مادرانی که بارد الطبع و سرد مزاج هستند و سردی هم زیاد می خورند، بچه های آن ها اکثراً دختر متولد می شود در محل خود ما کسانی که گوشت گوسفند کوهی(که خیلی گرم است) مصرف می کردند بچه ها شان اکثراً پسر می شدند. در همین قم، آقایی که همین مطالب را به او دادم (که درنتیجه بحمدالله بچه اش پسر شد) خودش گفت یکی از همکارانم که خودش زنبور عسل دارد، اکثر بچه هایش پسر هستند. عسل با شیر, خرما با شیر و یا با کنجد, خرما با تخم مرغ, کشمش سیاه (مویز)، نارگیل, نبات وسیاه دانه باهم, دنبلان، و خلاصه هرچه که قبلاً درباره تقویت قوای جنسی گفته شد باید بیشتر مورد استفاده واقع شود. حداقل سه ماه قبل از باردار شدن، مرد و زن هر دو باید از غذاهای گرم و پر انرژی استفاده کنند مانند تخم مرغ, موز, پسته. و زن تا چهل روز بعد از انعقاد نطفه باید سردی را بطورکلی ترک کند، سرد هایی که مشکل ایجاد خواهند کرد، خیار, سیب زمینی, سیب درختی, زرد آلو، کدو, برگ تربچه, عدس, میوه نرسیده؛ البته هنداونه, آلوها , خیلی از میوه ها کمی سردی دارند ولی نه در حد زیاد , هندوانه آلو, میوه های ترش، خنکی آنها بیشتر از سردی آن هاست. البته در این سه ماه اول تا چهل روز بعد از انعقاد نطفه چون هندوانه،گوجه , عدس, سیب درختی, ماست, شیر. ازغذا های لازم برای بدن هستند باید استفاده شود ولی کم  و بیشتر شبها استفاده شود.  مثلاً درهفته دو بار وباغذا های اصلی صرف شوند، مثلاً گوجه را باتخم مرغ. و خوب است گرمی بیشتر صبح ها مصرف شود و زمانی که نطفه منعقد شد زن تا سه روز ناشتها فلفل سیاه و به مقدار یک قاشوق چای خوری میل کند و بعد هر وقت میل به غذا داشت، برنج با خورشت مرغِ آبدار ویا سبزی و یا کباب ماهی، یا کباب گوشت گوسفندی میل کند ولازم است قبل ازبرنج. سوپ بخورد و به طورکلی مایعات و میوه شیرین مانند موز، گلابی، انگور رسیده، لیمو شیرین، خربزه. مصرف کند و تا چهل روز تمام نشده زن اصلاً غذای سرد نخورد ولی چهل روز که تام شد دیگر هر چه شده تمام است و دیگر غذا در تغییر جنین اثر ندارد ولی مانند میوه و سبزی ها در زیبایی, حافظه.، سلامت وکمال جنین اثر شگرفی دارند که باید به آن اهمیت داد.


گروه شیطان ستیزی

مبارزه ادريس با طاغوت عصرش

ادريس تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمي كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمي به كسي شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ايستادگي نمايد. به عنوان نمونه به داستان زير توجه نماييد: در عصر او پادشاه ستمگري حكومت مي كرد، ادريس و پيروانش از اطاعت شاه سرباز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از اين رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبّار، به عنوان «رافَضي» (يعني ترك كننده اطاعت شاه) خواندند. روزي شاه با نگهبانان خود در بيابان، به سير و سياحت و شكار مشغول بود كه به زمين مزروعي بسيار خرّم و شادابي رسيد، پرسيد:

 «اين زمين به چه كسي تعلق دارد؟» اطرافيان گفتند: «به يكي از پيروان ادريس». شاه، صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: اين ملك را به من ب. او گفت: من عيالمند هستم و به محصول اين زمين محتاج تر از تو مي باشم و به هيچ عنوان از آن دست نمي كشم. شاه بسيار خشمگين شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگين يافت، علت را پرسيد

 و او جريان را بازگو كرد و با همسرش در اين مورد به م پرداخت، و به اين نتيجه رسيدند كه رهنمودهاي ادريس، مردم را بر ضد شاه، پرجرئت و قوي دل كرده است. همسر شاه كه يك زن ستمگر و بي رحم بود گفت: «من تدبيري مي كنم كه هم تو صاحب آن زمين شوي و هم مردم با تبليغات وارونه، رام و خام شوند.» شاه گفت: «آن تدبير چيست؟» زن كه حزبي بنام «ازارقه» (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بي دين تشكيل داده بود به شاه گفت:

 «من جمعي از حزب «ازارقه» را مي فرستم تا صاحب آن زمين را به اينجا بياورند و همه ي آنها شهادت بدهند كه او آيين تو را ترك كرده، در نتيجه كشتن او جايز مي شود، تو نيز او را مي كشي و آن سرزمين خرّم را تصرّف مي كني.» شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شيعه ي ادريس، زمينهاي مزروعي او را تصرّف و غصب نمود. حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده ؛ آيين او را باطل دانست و او را به سوي حق دعوت نمود، سرانجام به او گفت: «اگر توبه نكني و از روش خود برنگردي، به زودي عذاب الهي تو را فرا خواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم.» همسر شاه، به او گفت:

 هيچ ناراحت مباش، من نقشه ي قتل ادريس را طرح كرده ام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مي شود.» آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولي ادريس توسّط مأموران مخفي خود، از جريان آگاه شد و از محلّ و مكان هميشگي خود به جاي ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند مدّتها گذشت تا اينكه عذاب قحطي، كشور شاه را فرا گرفت كار به جايي رسيد كه زن شاه، شبها به گدايي مي پرداخت تا اينكه شبي سگها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاي قحطي نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آنها كه باقي مانده بودند به ادريس و خداي ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس عليه السلام پيروز شد. (6)

 


گروه شیطان ستیزی

آرزوی ادریس برای ادامه زندگی به خاطر شكرگزاری



فرشته‎ای از سوی خداوند نزد ادریس ـ علیه السلام ـ آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولی اعمالش مژده داد. ادریس بسیار خشنود شد و شكر خدای را به جای آورد، سپس آرزو كرد همیشه زنده بماند و به شكرگزاری خداوند بپردازد.
فرشته از او پرسید: «چه آرزویی داری؟»
ادریس گفت: «جز این آرزو ندارم كه زنده بمانم و شكرگزاری خدا كنم، زیرا در این مدت دعا می‎كردم كه اعمالم پذیرفته شود كه پذیرفته شد، اینك بر آنم كه خدا را به خاطر قبولی اعمالم شكر نمایم و این شكر ادامه یابد».
فرشته بال خود را گشود و ادریس را در برگرفت و او را به آسمانها برد. اینك ادریس زنده است و به شكر گزاری خداوند اشتغال دارد.[1]
مطابق بعضی از روایات، ادریس ـ علیه السلام ـ پس از مدتی كه در آسمانها بود، عزرائیل روح او را در بین آسمان چهارم و پنجم قبض كرد، چنان كه خاطر نشان می‎شود.
قبض روح ادریس ـ علیه السلام ـ
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: یكی از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شكست و او را در جزیره‎ای انداخت. او سالها در آن جا در عذاب به سر می‎برد تا وقتی كه ادریس ـ علیه السلام ـ به پیامبری رسید. او خود را به ادریس ـ علیه السلام ـ رسانید و عرض كرد: «ای پیامبر خدا! دعا كن خداوند از من خشنود شود، و بال و پرم را سالم كند».

ادریس برای او دعا كرد،‌او خوب شد و تصمیم گرفت به طرف آسمانها صعود نماید امّا قبل از رفتن، نزد ادریس آمد و تشكر كرد و گفت: «آیا حاجتی داری كه می‎خواهم احسان تو را جبران كنم».
ادریس گفت: «آری،‌دوست دارم مرا به آسمان ببری، تا باعزرائیل ملاقات كنم و با او انس گیرم، زیرا یاد او زندگی مرا تلخ كرده است.»
آن فرشته،‌ ادریس ـ علیه السلام ـ را بر روی بال خود گرفت و به سوی آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید، در آن جا عزرائیل را دید كه از روی تعجب سرش را تكان می‎دهد.
ادریس به عزرائیل سلام كرد، و گفت: «چرا سرت را حركت می‎دهی؟»
عزرائیل گفت: «خداوند متعال به من فرمان داده كه روح تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنین چیزی ممكن است با این كه بین آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بین آسمان سوم و دوم نیز همین مقدار. (و من اكنون در سایه عرش هستم و تا زمین فاصله فراوانی دارم و ادریس در زمین است، چگونه این راه طولانی را می‎پیماید و تا بالای آسمان چهارم می‎آید!!). آنگاه عزرائیل همان جا روح ادریس ـ علیه السلام ـ را قبض كرد. این است سخن خداوند (در آیه 57 سوره مریم) كه می‎فرماید:


«وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِیا؛ و ما ادریس را به مقام بالایی ارتقاء دادیم.[2]»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: در شب معراج، مردی را در آسمان چهارم دیدم، از جبرئیل پرسیدم: «این مرد كیست؟» جبرئیل گفت: «این ادریس است كه خداوند او را به مقام ارجمندی بالا آورده است». به ادریس سلام كردم و برای او طلب آمرزش نمودم، ‌او نیز بر من سلام كرد و برایم طلب آمرزش نمود.[3]


گروه شیطان ستیزی

مشخصات ادریس (ع) و هدایت مردم
یكی از پیامبران كه نامش در قرآن دوبار آمده[1] و در آیه 56 سوره مریم به عنوان پیامبر صدیق یاد شده، حضرت ادریس است كه در این جا نظر شما را به پاره‎ای از ویژگی‎های او جلب می‎كنیم:

ادریس كه نام اصلیش «اُخنوخ» است در نزدیك كوفه در مكان فعلی مسجد سهله می‎زیست. او خیاط بود و مدت سیصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم ـ علیه السلام ـ می‎رسد. سی صحیفه از كتاب‎های آسمانی بر او نازل گردید.

 تا قبل از ایشان مردم برای پوشش بدن خود از پوست حیوانات استفاده می‎كردند، او نخستین كسی بود كه خیاطی كرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباسهای دوخته شده استفاده می‎كردند. او بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آنها راتدریس می‎كرد. كتابهای آسمانی را به مردم می‎آموخت و آنها را از اندرزهای خود بهره‎مند می‎ساخت،‌ از این رو نام او را ادریس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند.
خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندی در بهشت به او عنایت فرمود و او را از مواهب بهشتی بهره‎مند ساخت.
ادریس ـ علیه السلام ـ بسیار درباره عظمت خلقت می‎اندیشید و باخود می‎گفت: «این آسمان‎ها، زمین، خلایق عظیم، خورشید، ماه، ستارگان، ابر، باران و سایر پدیده‎ها دارای پروردگاری است كه آنها را تدبیر نموده و سامان می‎بخشد، بنابراین او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن».[2]


فرازهایی از اندرزهای ادریس ـ علیه السلام ـ

 


ای انسان! گویی مرگ به سراغت آمده، ‌ناله‎ات بلند شده، عرق پیشانیت سرازیر گشته، لبهایت جمع شده، زبانت از حركت ایستاده، آب دهانت خشك گشته، سیاهی چشمت به سفیدی دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختیها و تلخی‎های مرگ دست به گریبان شده‎ای. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‎ات جسد بدبویی شده‎ای و مایه عبرت دیگران گشته‎ای. بنابراین هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقیقت آن عبرت بگیر، كه خواه ناخواه به سراغت می‎آید و هر عمری گرچه طولانی باشد به زودی به دست فنا سپرده می‎شود.

ای انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشواری، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پر وحشت قیامت می‎باشد آسان‎تر است،‌ متوجه باش كه ایستادن در دادگاه عدل الهی برای حسابرسی و جزای اعمال آن قدر سخت و طاقت فرسا است كه نیرومندترین نیرومندان نیز از شنیدن احوال آن ناتوانند.[3]


گروه شیطان ستیزی

در مرآة الزمان آمده است:
انوش در زمان حیات حضرت آدم علیه السلام به دنیا آمد. آنگاه که شیث مرگ خود را نزدیک دید فرزندش انوش را وصی خود گردانید. و او را از نوری که به هنگام تولد او به وی منتقل شده است – یعنی نور پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم که از نسل او به دنیا خواهد آمد- آگاه نمود و او را فرمان داد که فرزندانش را از این افتخار و شرف که از بزرگی به دیگر و از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد شد آگاه کند.
انوش بعد از فوت پدرش به نیکوترین وجهی به انجام فرامین او برخاست و به تدبیر امور رعایا و اجرای قوانین الهی همانگونه که در زمان پدرش بود قیام نمود. او نخستین کسی است که نخل خرما بنشاند و دانه در زمین بیفشاند.

اولین کسی که درخت نشاند و زراعت کرد
در مروج الذهب آمده است:
انوش به عمران و آبادنی زمین برخاست. بعد از اینکه فرزندش قینان به دنیا آمد، نور تابنده در پیشانی قینان درخشیدن گرفت. انوش درباره این نور از قینان پیمان گرفت. (یعنی از او پیمان گرفت که حاملان نور پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم را که از فرزندان او خواهند بود، از وجود و برکت آن نور آگاه سازد).
وصیت انوش به پسرش قینان، و تعلیم صحف آدم علیه السلام به او در اخبار الزمان آمده است:
انوش پسر شیث بود که نخستین فرزند او به حساب می آمد و وصی پدرش بود. انوش نیز به نوبه خود پسرش قینان را وصی خود قرار داد، و صحف (حضرت آدم) را به وی تعلیم داد.
در تاریخ یعقوبی آمده است:
انوش فرزند شیث، بعد از پدر به حفظ و نگهداری مفاد وصیت پدر و جدش برخاست. او به نیکوترین وجهی خدا را بندگی و عبادت کرد، و قومش را نیز فرمان داد تا به نحو احسن خدای را عبادت کنند.

وفات انوش
در تاریخ طبری آمده است:
انوش بعد از پدرش به اداره امور و ملک، نظم و تدبیر رعایا پرداخت.
هنگامی که ارتحالش فرا رسید، و فرزندزادگانش: قینان، مهلائیل، یرد، اخنوخ، متوشلخ، و ن و فرزندانشان را فرا خواند، و چون همگی حاضر آمدند بر آنها درود فرستاد و برایشان از خداوند برکت خواست، و از اینکه حتی یکی از فرزندان ایشان قصد آمیزش با دودمان قابیل ملعون را داشته باشد برحذرشان داشت. آنگاه قینان را وصی خود معرفی نمود و او را به نگهداری جسد آدم سفارش کرد همه را فرمان داد تا در خدمت وی خدای را نماز گزارند، و او را بسیار تقدیس کنند، آنگاه دیده برهم نهاد و دنیا را بدرود گفت.ر


گروه شیطان ستیزی

                 

نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود. حضرت شیث سومین فرزند حضرت آدم بوده است. حضرت آدم حدود ۳۴ فرزند داشته است که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: آدم علیه السلام بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که: «این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم علیه السلام نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.

حضرت آدم (ع ) پس از حدود هزار سال از جهان برفت و شیث را وصى خود گردانید. قابیل که از این موضوع مطلع شد، نزد شیث آمده. او را تهدید کرد و گفت: سبب این که من برادرت هابیل را کشتم، همین بود که او مقام وصایت پدر را داشت و براى آن که فرزندان او به بچه هاى من در آینده فخرى نکنند، من او را کشتم. اکنون تو نیز اگر جایى اظهار کنى که مقام وصایت پدر به تو رسیده، تو را نیز خواهم کشت. و همان گونه که ابن اثیر و طبرى نقل کرده اند و در احادیث نیز آمده، خود آدم نیز به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایت را که پدر بدو داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همان گونه که او به هابیل حسد برد، به وى نیز حسد برده و در صدد قتل او برآید. به همین دلیل شیث پیوسته در حال ترس و تقیه به سر مى برد. خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوه ها و نوادگان آدم ابوالبشر علیه السلام بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید. مسعودى گفته است که بیست و نه صحیفه بر شیث نازل شد که در آن ها تهلیل و تسبیح بود. برخی گفته اند: اولین کسى که بعد از رحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پیامبرى نائل آمد، شیث (هبة الله) بود. او وصى و جانشین آدم شد و امانتهاى الهى و صحیفه هائى که جانب خداوند نازل شده و جمعا بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعالیم و هدایت و راهنمائى فرزندان آدم که رفته رفته جمعیت قابل ملاحظه اى را تشکیل میدادند کمر بست. از میان آثار بجاى مانده از آن صحیفه ها، این صحیفه است که خداوند به آدم وحى فرستاد که؛ من تمام نیکى ها و سعادت ها را در چهار کلمه براى تو بیان میکنم. آدم پرسید: آن چهار کلمه کدامند؟ خطاب آمد: کلمه اول از آن من، کلمه دوم از آن تو، کلمه سوم میان من و تو و کلمه چهارم میان تو و مردم.


گروه شیطان ستیزی

آميزش
زن و شوهر لازم است در هنگام ازدواج فکر کنند برای چه ازدواج می کنند ؟ برای چه فرزند می خواهند ؟ چگونه فرزندی می خواهند ؟آتش افروز وجانی یا روشن بخش و ایجاد کننده صلخ و تفاهم ؟ پس بهتر است در حیات جنسی هم قصد قربت و کسب زضای خدا را فراموش نکنند و طمانینه و آرامش در نظر داسته باشند که آمیزش توام با طمانینه باعث می شود گردش خون ، طبیعی بوده و در نتیجه نسلی طبیعی و بهنجار پدید آید . در دین مقدس اسلام ، غذا هم از لحاظ مادی بررسی می شود و هم از لحاظ معنوی . درست است که غذای حرام تاثیر بدتر در روح و روان فرزند می گذارد . از این رو بسیار سفارش شدهد که والدین از غذای حرام و حتی غذای مشکوک پرهیز نمایند . در زندگانی رسول اکرم (ع) دیده می شود که برای انعقاد نطفه حضرت زهرا (ع) به امر خداوند چهل روز از حضرت خدیجه فاصله گرفت و پس از چهل روز عبادت و روزه داری ، با غذایی که از بهشت آورده شد افطار کرد ، آنگاه نطفه حضرت زهرا (ع) منعقد شد . شاید با تاسی از همین سمت حسنه باشد که عدهای از بزرگان سفارش می کنند که والدین پیش از بچه دار شدن روزه بگیرند یا عبادت خاصی را انجام دهند.
در اینجا به برخی از این توصیه ه اشاره می شود :
1- تلاوت آیه نور توسط والدین ، قبل از بارداری و توسط زن در ایام بارداری ضروری است .
2- خوردن گلابی
الف ) خوردن گلابی توسط پدر ، سبب زیبایی فرزند می شود .
ب) به ن باردار گلابی بدهید که فرزندان را نیکو و زیبا می کند .
پ) به ن باردار گلابی بدهید که اخلاق فرزندانتان را نیکو می کند .
ت) خوردن گلابی مایه قوت قلب ، پاکی معده ، صفای دل ، دلیری و زیبایی بچه می شود .
ث) گلابی قلب را جلا می دهد و دردهای درون را به اذن حق شفا می بخشد.

در کتاب کافی از امام صادق (ع) نقل شده : ایشان در حالی که به کودکی زیبا می نگریست فرمود : باید پدر این پسر بچه ، گلابی خورده باشد
همچنین روایت شده است که پیامبر (ع) گلابی اش را تکه کرد و به جعفر بن ابی طلالب داد و به او فرمود : بخور ! همانا گلابی رنگ را جلا می دهد و فرزند را نیکو می گرداند .


گروه شیطان ستیزی
فشار قبر همه جا ممكن است 

فشار قبر تابع گناه است هر چه گناه بيشتر باشد فشار و عذاب قبر بيشتر است . كم اتفاق مى افتد كسى بدون گناه بوده و فشار قبر نداشته باشد.
يك مطلب باقى مى ماند و آن اين كه : اگر كسى در دريا غرق شود يا حيوان او را بخورد يا بالاى دارش بكشند آيا فشار قبر دارد يا نه ؟
درباره كسى كه او را بدار كشيده اند از امام رضا عليه سئوال كردند: آيا عذاب و فشار قبر به او مى رسد يا نه ؟ امام در جواب فرمود: بلى ، خدا هوا را امر مى كند كه او را فشار دهد و عذاب نمايد.(160)
در رابطه با كسى كه او را به دار آميخته اند نيز از امام صادق عليه السلام سئوال شد: آيا عذاب قبر به او مى رسد؟ فرمود: خداى زمين همان خداى هوا است . به هوا وحى مى كند كه او را فشار دهد، هوا هم او را سخت تر از قبر فشار مى دهد.(161)
هم چنين كسى كه به دريا غرق مى شود خداوند به دريا امر مى كند او را فشار دهد. پس فشار منحصر به قبر نيست ، انسان هر كجا باشد فشار شب اول قبر را خواهد ديد.


گروه شیطان ستیزی

در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده.[1] در این جا به بخشی از زندگی ایشان كه در قرآن آمده با توجه به روایات و گفتار مفسران، اشاره می‌كنیم:
خبر از آفرینش خلیفه خدا به فرشتگان
خداوند اراده كرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای كه حاكم زمین باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چیز را برای انسان آفریده است.[2] موقعیت و لیاقت انسان را به گونه‌ای قرار داده تا بتواند به عنوان نماینده خدا در زمین باشد.

خداوند قبل از آن كه آدم ـ علیه السلام ـ پدر انسانها را به عنوان نماینده خود در زمین بیافریند، این موضوع بسیار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنیدن این خبر سؤالی نمودند كه ظاهری اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
«پروردگارا!‌ آیا كسی را در زمین قرار می‌دهی كه:
1. فساد به راه می‌اندازد؛
2. و خونریزی می‌كند؛
این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار می‌دهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟»
خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را می‌دانم كه شما نمی‌دانید».[3]

خداوند همه حقایق، اسرار و نامهای همه چیز (و استعدادها و زمینه‌های رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم ـ علیه السلام ـ آموخت. و آدم ـ علیه السلام ـ همه آنها را شناخت.
آن گاه خداوند آن حقایق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمایش آنها قرار داد و به آنها فرمود: «اگر راست می‌گویید كه لیاقت نمایندگی خدا را دارید نام اینها را به من خبر دهید، و استعداد و شایستگی خود را برای نمایندگی خدا در زمین، نشان دهید.»


فرشتگان (دریافتند كه لیاقت و شایستگی، تنها با عبادت و تسبیح و حمد به دست نمی‌آید، بلكه علم و آگاهی پایه اصلی لیاقت است از این رو) با عذرخواهی به خدا عرض كردند: «خدایا! تو پاك و منزّه هستی، ما چیزی جز آن چه تو به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم، تو دانا و حكیم می‌باشی».[4]


به این ترتیب فرشتگان كه به لیاقت و برتری آدم ـ علیه السلام ـ نسبت به خود پی‌برده و پاسخ سؤال خود را قانع كننده یافتند، به عذرخواهی پرداخته، و دریافتند كه خداوند می‌خواهد انسانی به نام آدم ـ علیه السلام ـ بیافریند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات است، و ساختار وجودی او به گونه‌ای آفریده شده كه لایق مقام نمایندگی خدا است.


گروه شیطان ستیزی

ایاشما مقام طی الارض را مقام کمی میدانید؟ایا می توانید مراحل رسیدن به این مقام را برایم بگویید؟ایا با فکر کردن به کسی میتوان با مقام طی الارض به ان رسید؟ایا با سن کم مثل 18 یا20 به این مقام رسید؟

پاسخ: 

پرسشگر گرامی باسلام و تشکر از ارتباط با این مرکز.
طی الارض از اسرار غیبی است که با تصرف بر زمان و مکان یا اسباب غیر عادی و نامرئی محقق می شود. راه رسیدن به اسرار غیبی، مخالفت با هوای نفس و کشیدن ریاضت است.
مخالفت با هوای نفس که با هدف تهذیب نفس و خودسازی انجام می شود ، تنها راه رستگاری ‌است. قرآن کریم می فرماید: «‌قد افلح من تزکی؛(1) هر کس خود را تزکیه کرد، رستگار شد» در آیه دیگر می فرماید: «‌قد أفلح من زکّاها و قد خاب من دسّاها؛(2) رستگار شد کسی که خود را تزکیه کرد و زیانکار است کسی که فریب نفس خود را خورد».
در خودسازی و جهاد با نفس نخست باید به چند نکته اساسی توجه نمود:
1 - همان گونه که در تربیت و سلامت بدن، ریاضت و ورزش لازم است، در خود سازی و تهذیب نفس نیز ریاضت و مبارزه و جهاد با نفس ضرورت دارد.
2 - همان گونه که در پرورش اندام، از نرمش و فعالیت‏های ساده و اندک آغاز می‏شود و به تدریج به ورزش‏های سنگین‏تر وارد می‏شوند، در تربیت روح نیز باید از اندک شروع کرد و به تدریج به مراحل بالاتر رسید.
3 - همان طور که در ورزش بدنی، تداوم و استمرار لازم است، در ریاضت نفسانی نیز تداوم، شرط رسیدن به مقصد است. قرآن می‏فرماید: «به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‏شوند که نترسید و غمگین مباشید».(3)
علی(ع) می‏فرماید: «قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ ؛(4) عمل اندکی که پیوسته باشد، بهتر است از بسیاری که تو را خسته و وامانده سازد».
در حدیث دیگری امام باقر(ع) می‏فرماید: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ ؛(5) محبوب‏ترین کار نزد خدا، آن است که انسان بر آن مداومت کند هر چند اندک و ناچیز باشد».
4 - چنان که در سلامت جسم، فعل و ترک (دارو خوردن و پرهیز نمودن از بعضی غذاها) هر دو با هم مؤثر است، در سلامت و تهذیب روح نیز فعل و ترک هر دو لازم است، مانند ادای واجبات و ترک گناهان و محرمات و تولی و تبری.
5 - مهم‏ترین چیزی که درجمیع مراحل باید رعایت شود،اخلاص و داشتن نیت خالصانه برای خداوند درهمه امور است0 قرآن بر این نکته تأکید دارد که در مسیر دین و پرستش بایستی اخلاص داشته باشید: «به آن ها دستوری داده نشده بود جز این که خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند».(6)
‌عالمان علم اخلاق می‌گویند: برای خودسازی ابتدا باید رذائل اخلاقی و اخلاق بد را از خود دور کرد، سپس‌ درخت پاکی نشاند.«دیو چو بیرون رود، فرشته درآید» . با وجود صفاتی مانند حسد و کبر و خودپسندی و خودخواهی و هوس گرایی،‌دست‌رسی به صفات پسندیده و انجام اعمال خیر بسیار مشکل خواهد بود.اخلاق بد در وجود انسان به منزله بیماریی است که مفاسدی به دنبال دارد.
‌مرحوم نراقی می‌گوید: «‌زنهار ای جان برادر! تا حدیث بیماری روح را سهل نگیری.معالجه آن را بازیچه ‌نشماری و مفاسد اخلاق را اندک ندانی. ‌ مسامحه در معالجه آن ها آدمی را به هلاکت دائم و شقاوت ابدی‌می‌رساند . صحت روح و اتصاف آن به محاسن اخلاق باعث زندگانی ابدی و حیات حقیقی می‌شود . بعد از آن ‌که ساحت نفس از اخلاق ناپسند پاک و آراسته گردد، مستعد قبول فیض‌های الهی می‌گردد».(7)


گروه شیطان ستیزی

سوره ای برای اهل سیر و سلوک

شرح اخلاقی آیات ابتدای سوره مزمل توسط حضرت آیت‏الله حاج شیخ حسین مظاهری

 حضرت آیت‌الله مظاهری، برای، فرهنگ‌سازی، نماز اول، وقت، چاره‌اندیشی، شود

هر كه اهل سير و سلوك باشد و رسیدن به مقامات عالیۀ عرفانی را به عنوان چشم‌انداز پیش روی خود رقم زده باشد، با عمل به اين دستور العمل مي‌تواند به مطلوب خود برسد. در این مجال شرح مختصری از دستورات خداوند سبحان در سورۀ مزّمّل بیان خواهد شد.

 

اول: شب ‌زنده‌‌داري

اولين دستور خداوند براي پيامبر اعظم(صلّي‌الله عليه وآله وسلّم) شب ‌زنده‌داري است. ميزان اين شب‌زنده‌داري را نيز معيّن مي‌فرمايد: «قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً»

بر اين اساس، شب‌زنده‌داري آن حضرت از شگفتي‌هاي سيرۀ ايشان به‌شمار مي‌آيد. هر چند اين دستورالعمل براي شخص پيامبر(صلّي‌الله عليه وآله وسلّم) نازل شده است، امّا هركس قصد سير و سلوك دارد، با اجراي اين دستورالعمل در حد توان خويش مي‌تواند به مقاماتي عرفاني دست يابد.

پيامبر اكرم(صلّي‌الله عليه وآله وسلّم) نیمۀ دوّم شب را بيدار بودند. مسلمانان نيز باید اوّل شب را به استراحت بپردازند و خود را برای شب زنده‌داری در دل شب آماده کنند. ولی متأسّفانه برخی مسلمانان عکس آن عمل می‌کنند؛ به گونه‌ای که رسم شده است از اذان مغرب و عشاء تا نیمۀ شب بیدار باشند و از نصف شب تا صبح بخوابند. دستور اسلام که در قرآن مجید و روایات شریف اهل بیت(عليهم‌السّلام) آمده است، استراحت در دو سوّم اوّل شب و بيداري در يک سوّم ديگر مي‌باشد. [2]

 

مسلمانان نيز باید اوّل شب را به استراحت بپردازند و خود را برای شب زنده‌داری در دل شب آماده کنند. ولی متأسّفانه برخی مسلمانان عکس آن عمل می‌کنند.
گروه شیطان ستیزی

سلسله مباحث معـــاد از استاد فرزانه حضرت آيت الله محمد شجاعي ( مد ظله العالي )


مسئله تمثل را ميگويم  هرچه در درون داشته باشيد تمثل خواهد داشت . مسئله بخل را بگويم  خيلي از مردم بخيل هستند نميتوانند چيزي به کسي بدهند . طمع که سير نمي شود  هميشه چشمش اينور و آنور است (همه مبتلا هستيم )تمثل صفت طمع را در برزخ ميدانيد ؟ حالا اگر يک روباه را به ما مسلط کنند خوشمان ميايد ؟ اين واقعيت روحي است


گرگ ميش گوسفند ظاهرنما ظاهر فراماسونري ماسون

تجسم اوصاف يعني چه؟

يعني وقتي من منتقل به برزخ مي شوم ، بعداز منتقل شدن به آنجا آن اوصافي که من در اينجا داشتم و مرا تحت سيطره قرار داده بود و به من مسلط بود گرچه به ظاهر معلوم نبود ، در برزخ جلوه خواهد کرد و در آنجا ديگر به صورت صفت نيست بلکه به صورت مجسم است . اين يعني چه؟

مثلا از باب مثال  کسي که در اين عالم دنيا و زندگي دنيوي يک صفتي از صفات بد حيواني به او مسلط بود ، به صورت حيواني مسلط براو ظاهر ميشود . يک مسلمان را حساب کنيد ، يک موحد را حساب کنيد  مخصوصا آن مسلماني که روزه ميگيرد . مسئله عصبانيت ( که يکي از صفات بهيمي است و از صفات حيواني است ) اگر بر او مسلط باشد در عالم برزخ متمثل خواهد شد .

در خطبه شعبانيه مي بينيد که رسول اکرم ( صلوات الله عليه ) در آن خطبه مي فرمايد : واقعا روزه که مي گيريد خوب دقت کنيد که داراي حسن خلق باشيد چون انسان در روزه از مأنوس هاي خود يک مقدار جدا مي شود ، ممکن است که باعث عصبانيت و بد خلقي شود . عصبانيتي که به صورت يک صفت مسلط بر من است وقتي وارد عالم برزخ شدم اين صفت مسلط برخودم که تندي و عصبانيت  درندگي است ، اگر اين تسلط با من در برزخ باشد و من با اين رنگ به برزخ بروم ، ديگر در آنجا نمي گويند موجود عصباني است و عصبانيت بر او مسلط است  بلکه با طن وجودم بيرون ميزند ، يعني همان صفت عصبانيت که در اين عالم باطنا بر من مسلط بود و تمام وجود مرا تحت سيطره قرار ميداد در آنجا تجسم پيدا ميکند و با شکل مناسب خودش بر وجود من مسلط خواهد بود . براي شخص ديگري تجسم عصباني شدن در آنجا نخواهد بود ، چون اينجا اين صفت بر من مسلط بود  آنجا هم مسلط بر من است چون اينجا مرا تحت الشعاع قرار ميداد ، آنجا هم تحت الشعاع قرار خواهد داد ولي در آنجا مجسم است .

البته عصبانيت اگر در طريق حق باشد مسئله ديگري است . ( مثل غضبناک شدن حضرت علي( عليه السلام ) در بعضي مواقع که بحساب خدا بود ) عصبانيتي که به حساب خواسته هاي نفساني است صفتي است که مسلط بر باطن است . معمولا ميگوئيد من در مقابل عصبانيت عاجزم  در وقت عصبانيت خودم را نميتوانم حفظ کنم و هيچ چيز نمي فهمم . در آنجا عصبانيت بصورت ديگري جلوه ميکند ، اينطور نيست که در مقابل کس ديگري باشد  بلکه عصبانيت بصورت مجسم بر خود من مسلط خواهد بود . يعني عصبانيت من در اين دنيا چه رنگي داشت و در چه قيافه اي بود ، آن شکل و قيافه با ظاهر قيافه هر حيوان متناسب باشد ، به شکل همان حيوان بر من مسلط است .


گروه شیطان ستیزی
چند اشتباه نوجوانان بخاطر ندونستن و نپرسیدن اشتباه اول: استمناء

- استمنا یکی از حالت­های جنب شدن در بیداریه. به معنی اینکه فرد توسط مالش خودش با دستش یا به هر حالت دیگه­ ای شرایطی ایجاد کنه که مایع منی ازش خارج بشه. انجام این کار حرامه و از مواردیه که روزه رو هم باطل میکنه و از گناهانیه که انجام انجام زیادش گناه کبیره محسوب میشه و وعده­ ی عذاب الهی براش داده شده. همچنین در اسلام براش در صورتی که اثبات بشه، حد تعزیری یعنی چند ضربه شلاق تعیین کردن.

- وقتی از حضرت صادق(ع) در مورد استمناء می‌پرسند آن حضرت می‌فرماید گناه بزرگی است که خداوند در قرآن مجید از آن نهی فرموده است و استمناء کننده مثل این است که به خودش نکاح کرده و اگر کسی را که چنین کاری می‌کند، بشناسم، با او همخوراک نخواهم شد. از امام حکم استمناء را می‌پرسند،‌ امام در پاسخ می­ فرماید از گناهان بزرگ و بسیار زشت است. سه دسته‌اند که خداوند با ایشان سخن نمی‌گوید و به نظر رحمت به ایشان نمی نگرد و پاکشان نفرموده و برایشان عذاب دردناکی است. کسی که موی سفیدش را بکند تا نمایش دهد که جوان است. کسی که به وسیله عضو خودش شهوتش را خارج کند، و کسی که با او لواط شود. رسول خدا(ص) می‌فرماید هر کس که با دست شهوتش را بیرون کند ملعون است.

- استمناء یه جوریه که انجام چند بارش باعث اعتیاد میشه یعنی اگر جلوی خودتو نگیری دائما اینکارو تکرار میکنی و به سختی میتونی ازش بیرون بیای. متاسفانه خیلی­ا در نوجوانی و اوایل سن بلوغ بخاطر نداشتن اطلاعات درست راجع به مسائل جنسی اینکارو انجام میدن، معتادش میشن و خیلی سخت ازش بیرون میان و در مواردی هم اصلا دیگه نمیتونن بیرون بیان. جای تاسف اینجاست که ماها اولین اطلاعاتمون راجع به مسائل جنسی رو تو کوچه و خیابون و از بچه­ های محله یاد میگیریم که معلوم نیست اون اطلاعات درست باشن یا غلط!

- استمناء يا خوديي يكي از راه­هاي انحرافي در ي ميل جنسيه كه آدمرو در معرض آسيب هاي جدي قرار مي‏ده و عوارض اون عبارتند از خستگي و كوفتگي، عدم تمركز حواس، ضعف حافظه، استرس و اضطراب، نوسان خلق يا تغييرات سريع خلقي، حساسيت بيش از حد و زودرنجي، كمردرد، ناتواني جنسي زودرس در جواني، بي‏خوابي يا بدخوابي و مشكلات مشابه، تارشدن ديد چشم ها، وز وز گوش، انزال زودرس و غيرارادي يا خروج مني به صورت قطره قطره، درد كشاله ران و ناحيه تناسلي، دردهاي قولنجي در ناحيه لگن و استخوان دنبالچه، منزوي شدن و گوشه‏ گيري، افسردگي، بي‏ نشاطي و لذتنبردن از زندگي، پرخاشگري، بداخلاقي و تندخويي، كسالت دائمي و ضعف اراده، احساسحقارت، عدم اعتماد به نفس، احساس گناه و عذاب وجدان.

- برای درمان اعتیاد به استمناء باید چند تا کار انجام داد. باید برنامه‌ريزي کنیم تا همیشه مشغول باشیم.توصیه­ ی بزرگانمون اینه که تحصیل، تهذیب، ورزش. یعنی درس خوب بخونیم. عبادت کنیم و ورزش. البته کارهای دیگه هم مثل کار کردن و تفریح کردن و . هم میشه انجام داد. تنظيم خواب، دوري ازمحيط هاي آلوده و ناسالم، استفاده درستو مطلوب از اوقات فراغت، پيشگيري ازروابط ناسالم، پرورش تقوا ومعنويت، تسهيل و تسريعازدواج.

اشتباه دوم: لواط

- وقتی دو تا پسر با هم ارتباط جنسی برقرار کنن میگن اون دو نفر با هم لواط یا همجنس­ بازی کردن. یعنی یکی از اونا شو در مقعد اون یکی (یعنی در محل خارج شدن مدفوع اون یکی) داخل کنه و از همین راه شهوت خودش رو کنه (یعنی لذت جنسی ببره). عمل لواط از گناهان کبیره است و اونو هم­ ردیف با کفر به خدا دونستن. خدا قوم لوط رو بخاطر اینکه این عمل خیلی زشت بینشون رواج پیدا کرده بود عذاب کرد و همشون نابود شدن. داستانش در سوره ی لوط  اومده. در قرآن مجید سه نوع عذاب برای قوم لوط بیان شده. صحیحه آسمانی، باریدن سنگ عذاب برا آنها، زیر و رو شدن شهرهای آنها. در آیاتی دیگه گفته شده عذابی که بر قوم لوط نازل شد از ظلم کنندگان دور نیست و این تهدید سختی است به کسانیکه عمل آنها را مرتکب شوند.

- امام صادق(ع) فرموده است حرمت لواط از (یعنی ارتباط جنسی غیرشرعی یک مرد با یک زن) بیشتر است، بدرستی که خداوند قومی را برای عمل لواط هلاک فرمود ولی کسی را برای هلاک نفرمود. رسول اکرم(ص) فرموده است کسی که با پسری جمع شود روز قیامت جنب وارد م می­شود و آب دنیا او را پاک نمی­کند و خشم خدا بر اوست و او را لعنت فرموده، دوزخ را برایش آماده می فرماید و دوزخ بد جایگاهی است. سپس فرمود هر گاه کسی لواط کند، عرش خدا به لرزه در آید و خداوند او را لعنت و غضب فرموده و جهنم را برایش آماده می فرماید و ملوط () را در کنار جنهم نگه می دارند تا خلایق از حساب فارغ شوند، پس او را در جهنم می اندازند و در طبقات دوزخ همیشه معذب خواهد بود. در جایی دیگر از امیرالمومنین روایت شده است که لواط کننده به قول لوط ملحق می­شود. 

- اگر عمل شنیع لواط به طریق شرعی اثبات شود و و با رضایت تن به این عمل ضد انسانی و ضد اخلاقی داده باشند، حکم آنان قتل است که یا دیوار بر آنان خراب می شود یا از بلندی پرتاب می شوند یا با شمشیر کشته می­شوند یا سنگسار می­شوند و یا در آتش سوزانده می شوند. چنان چه کسی العیاذ بالله مرتکب این عمل شده است و عمل شنیع او مخفی مانده است، لازم نیست که خود را به محاکم شرعی معرفی کند و تنها توبه بین او  و خدای خویش و بازنگشتن به اين عمل زشت کافی است. اگر این کار انجام بشه، و یعنی لواط­ کننده و لواط­ دهنده هر دو جُنُب میشوند حتی اگر به حدّ خارج شدن منی هم نرسه. اگر شخصی این عمل رو با پسری انجام بده، خواهر بهش حرام ابدی میشه. یعنی دیگه نمیتونه با خواهر ازدواج کنه. موارد بیشتر رو میتونید در رساله بخونید. کتاب گناهان کبیره ­ی آیت­ الله دستغیب هم مطالبی در این زمینه داره.

 



گروه شیطان ستیزی

گناه و معصیت، مانند لجن زار متعفنی است که انسان، هر چه بیشتر در آن فرو می رود، خود را به نابودی نزدیک می کند. از نظر اسلام لواط عمل بسیار پست و شنیع و از جمله گناهان کبیره است که هم ضررهای جسمی دارد و هم ضررهای روحی، بنا بر این هم بیماری روحی است و هم بیماری جسمی و به همین دلیل است که برای جلوگیری از آن مجازات سنگینی از جمله قتل و اعدام تعیین شده است.[۱]


لذا برای کسانی که به چنین عمل زشتی مبتلا هستند راه کارهایی جهت ترک این عمل توصیه می شود:

۱- عدم توجه به ذهنیت ها و افکار مبتنی بر تمایل به همجنس و عدم تمایل به جنس مخالف. هیچ گاه تلقین نشود که: «من به جنس مخالف هیچ علاقه‌ای ندارم و نمی‌توانم این علاقه را در خودم ایجاد کنم». هیچ گاه تلقین نشود که «علاقه به همجنس و عدم تمایل به برقراری رابطه با جنس مخالف در وجود من نهادینه شده است و امکان تغییر آن وجود ندارد»؛ چون اولاً: این گونه نیست و شخص با تلاش خود می‌تواند این مشکل را برطرف سازد، ثانیاً: این تصور جلوی هرگونه تلاش اصلاحی شخص را برای ایجاد تغییر در خود می‌گیرد.

۲- گاهی اوقات شیطان برای وادار کردن آدمی به گناه از این کانال بهره می گیرد؛ یعنی مسیر هر گناهی را به شکلی هموار می سازد. در این جا نیز مسیر آلوده شدن به برخی گناهان از کانال پشت کردن به جنس مخالف و ازدواج می گذرد و این نوع افکار و ذهنیت ها مقدمۀ ورود به آن وادی است. پس باید با این گونه افکار که جز افکار شیطانی نام دیگری بر آن نمی توان نهاد به مقابله پرداخت؛ یعنی ذره ای در شیطانی بودن این افکار تردید نداشته باشد.

۳ – صحنه هائی از زندگی که در آن شخص همجنس گرا نقش واقعی و متناسب با جنسیت خود مانند مرد، پدر، همسر و پسر خانواده یا زن، مادر، همسر و دختر خانواده را بر عهده دارد تصور کند و به آن بال و پر دهد و نقش خود را پررنگ و کامل بیان کند. لازم است این تصویر گری را در قالب ذهن پروری و نوشته ها و رفتار روزانه و تمام حالات واقعی و خیالی و… استمرار دهد. در یک کلام به جنسیت خود فکر کند، و همان گونه عمل کند و زندگی اجتماعی خود را تعقیب کند، اگر شش ماه با این طرز تفکر زندگی کند برای همیشه از آن افکار رهائی خواهد یافت.

۴- اجتناب از نگاه شهوت ‌آمیز به جنس موافق. شخص باید مراقب نگاه خود باشد و همان طور که از نگاه شهوت آمیز به جنس مخالف اجتناب می‌کند، از نگاه هوس آلود به هم جنس نیز بپرهیزد؛ چون از نظر شرعی، نگاه از روی شهوت به همجنس هم حرام است. به طور مثال رسول اکرم (ص) فتنه پسر جوان و زیبا را از فتنه دختر باکره (برای مردها) بیشتر دانسته است.[۲]

۵- اجتناب از تمام ارتباط ها، مکان ها و موقعیت هائی که انجام اندیشۀ همجنس گرایی را تداعی می کند.

۶- افکار خود را کنترل کند. سعی کند به افکار هوس‌آلود در مورد رابطۀ جنسی با همجنس فکر نکند. هیچ گاه در ذهن به این افکار بال و پر ندهد و آن را برای خود نیاراید. برای این کار، تلاش کند تنها نماند، چون این گونه افکار بیشتر در هنگام تنهایی به سراغ انسان می‌آید. اگر این افکار، به طور ناخواسته به سراغش آمد، آن را قطع کند، از جای خود برخیزد و به میان دوستان یا اهل خانواده برود و تا زمانی که این افکار کاملاً از ذهن خارج نشده، جمع دوستان یا خانواده را ترک نکند.

۷- توجه به آثار و عواقب همجنس بازی: انسان به صورت طبیعی تمایل به جنس مخالف دارد. هرگونه کاری که تمایل طبیعی او را منحرف سازد، یک نوع بیماری تلقی می شود. از دست دادن احساسات طبیعی بر جسم و روح انسان تأثیر می گذارد. چه بسا افرادی که به این بیماری مبتلا باشند، گرفتار ضعف قوه جنسی و به اصطلاح سرد مزاجی شوند. هم جنس بازی (لواط یا مساحقه)، عملی بر خلاف فطرت است و هر چه با فطرت هم خوانی نداشت، تأثیر سوء دارد؛ یعنی نه تنها و با این عمل به آرامش نمی رسند، بلکه بر تحیر و سرگردانی آن‌ها افزوده می شود. به همین دلیل روایات زیادی دربارۀ هم جنس بازی نقل شده که بسیار تکان دهنده است. سپس فرمود: هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند، عرش خداوند به لرزه درمی‌آید.[۳]  همچنین رسول خدا می فرمود: خداوند لعنت کرده مردانی را که خود را شبیه ن درست می کنند.[۴]

۸- قطع ارتباط با دوستانی که انسان را به سمت این گونه رفتارها و افکار دعوت می کنند.

۹- شخص باید نهایت تلاش خود را بکند که بیکار نباشد. برای این کار، برای ساعات شبانه روز خود برنامه ریزی کند. اوقات خود را با مطالعه، گردش با دوستان، ورزش، و… پر کند.

۱۰- روابط اجتماعی خودش را گسترش دهد. سعی کند روابط خود را با دوستان و همکلاسی‌های خوبی که دارد توسعه دهد. با آنان به گردش، کوهنوردی، و دیگر تفریحات سالم برود.

در روزها و موقعیت های نخستین، عمل کردن به این راهکارها و دل بریدن از این حالت، سخت و چه بسا ناممکن جلوه کند، اما باید توجه داشته باشد که به گفتۀ علی(ع) «با ارزش ترین کارها دشوارترین آنها است» پس این حالت نشان از ارزشمندی و اهمیت تصمیم شخص دارد و باید در مسیر عمل کردن به این تصمیم به جا و ارزشمند گام های بهتر و بلندتر بردارد.[۵]



[۱]. امام خمینى، توضیح المسائل ( محشّى)، محقق و مصحح، بنى هاشمى خمینى، سید محمد حسین، ‌دفتر انتشارات اسلامى،ج‏۲، ص ۸۱۸،  قم، چاپ هشتم، ۱۴۲۴ق.

[۲]. حرّ عاملی، محمد بن حسن بن علی‏، وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۵۷، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.

[۳]. همان، ج ۱۴، ص ۲۴۹٫

[۴]. همان، ج۵، ص ۵۵۲٫

[۵]. با استفاده از نشریۀ الکترونیکی پرسمان.

راه هاي مبارزه با خود يي ادامه مطلب بروید


گروه شیطان ستیزی

ساکینگ جایز ولی استفاده از آلت مصنوعی مخالف قرآن و حرام است.

حکم قران درباره ساک زدن

ابتدا با هم این دو فتوا را ببنیم تا در ادامه جواب  آن را  با قرآن اثبات کنیم .


حکم عمل ساکینگ

حکم عمل ساکینگ (مکیدن آلت x همسر) چه میباشد؟

زن و شوهر می توانند فقط با تمام بدن خود هر گونه لذتی از یکدیگر ببرند و هیچ کدام از آنان حق ملامت دیگری را بر این عمل ندارد .

 استفاده از آلت مصنوعی در روابط شویی

آیا استفاده از آلت مصنوعی در روابط شویی زوجین، مشروع است؟

بر طبق صریح قرآن هم برای مردان و هم برای ن حرام  است .

بررسی :

اما آیا واقعا مکیدن آلت همسر با کرامت انسانی در تضاد میباشد ؟
در حالی که خداوند در قرآن میفرماید :

 مومنین آلت جنسی خود را از عرضه به هر چیزی و هر کسی حفظ میکنند مگر از همسرانشان !

که به قول طلبه ها کلمه  ازواجهم  اطلاق بیانی دارد و ترجمه صحیح آن از این قرار خواهد بود :

مومنین آلت جنسی خود را از همه چیز حفظ میکنند مگر از تمام بدن همسرشان !

که در این کارشان به صراحت خداوند   إِنهَُّمْ غَیرُْ مَلُومِینَ  هستند . یعنی کسی حق ملامت آنها راندارد .

بنابرین  این کار نتنها مخالفت با کرامت انسانی ندارد بلکه کسی حق ملامت همسرش را  براین کار نخواهد داشت .  ( چون  این رفتار بین زوجین رخ میده و کسی دیگه از این عمل نباید خبر دار بشه !!!)

 والبته ذائقه شخصی  افراد ملاکی برای تعیین کرامت انسانی نیست و نخواهد بود.

و در مورد آلت مصنوعی چه برای زن و چه برای مرد  باید گفت که :

مومنین آلت جنسی خود را از همه چیز حتی از آلت جنسی مصنوعی حفظ میکنند و هر کس از این حکم خدا تعدی کند م است !

با هم روایت زیر را بخوانیم و بعد آیات مد نظر را مطالعه کنید :

۱)  زراره میگوید :

ما همسایه ای داشتیم که پیر بود ولی کنیز جوانی داشت  که او را به سی هزار درهم ه بود .

اما نمیتوانست آنچنان  که میخواهد از او لذت ببرد .

وآن زن به او میگفت دستت را بین دو لابی  کلیترس ( بین دوطرف - شکاف   )  من قرار بده که من از این کار لذت می برم .

اما آن مرد دوست نداشت این کار را انجام بدهد .او به من گفت  تو از امام صادق بپرس آیا این کار جایز است؟
حضرت فرمودند :

 اشکالی ندارد .از هرقسمتی  از بدنش میتواند برای این کار کمک بگیرد ( حتی دهان )

ولی از غیر بدنش برای این کار استفاده نکند .( مثلا آلت مصنوعی )

به امید روزی که با تمام وجودتان احساس کنید  این روایت با آیات سوره مومنون (آیات ۵تا ۷) و سوره معارج (آیات ۲۹تا ۳۱) ،و ( ۳۱ نور) موافقت دارد .

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ

إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانهُُمْ فَإِنهَُّمْ غَیرُْ مَلُومِینَ

 فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذَالِکَ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْعَادُونَ

مومنین کسانی هستند که آلت جنسی خود را حفظ مى‏کنند

مگر از همسران دائم یا موقت  خود  و کنیزانی که دارند، که دراین صورت

ملامت نمى‏شوند

و کسانى که راهی غیر از این را انتخاب کنند، از حدود خدا تعدی کرده اند !

 و در مورد حفظ آلت ن از همه چیز میتوان به آیه ۳۱ نور اشاره کرد

که آیات ۲۳ نساء و ۲۳۶بقره آن را تخصیص خواهد زد .

 النور : ۳۱ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُن

 ( به ن مومنه بگو چشمان خود را فرو گیرند و  فرج ( آلت جنسی ) خود را حفظ کنند )

ط

آیا منی خوردنی است و برای پوست مفید است

 

 
اصولا"هرچه که از بدن انسان طی فرایندی خاص، طبیعی ویا غیر طبیعی دفع می شود غیر قابل خوردن وچندش آور است.مانند عرق –ادرار-مدفوع-خون-ناخن –شوره –منی و

به دلیل اینکه مواد دفع شده جزوء سموم حاصل از فعل وانفعالات بدن یا محل مناسبی برای تجمع ،رشد وتکثیر مبکروب ها می باشند.لذا بدن به طور طبیعی میلی به خوردن این مواد دفعی ندارد.

البته در بعضی از بیماری های خاص روانی وانحرافات جنسی خوردن این ضایعات غیر معمول نیست.

مثل خوردن خاک در بعضی از بیماری هایی که در اثر کمبود آهن ایجاد می شود(آنمی) ،خوردن ناخن در بعضی از افرادی که دچار اضطراب هستند ویا خوردن منی ادرار و مدفوع در بعضی از افرادی که دارای نوعی از انحرافات جنسی می باشند و .

ترکیبات منی:

منی علاوه بر اسپرم حاوی اسید سیتریک ، آمینو اسید های آزاد، فسفریل کولین ،آنزیم ،پروستاگلاندین ،پتاسیم و روی می باشد.
منی به علت مواد پروتئینی در آن در بعضی از محصولات بهداشتی وآرایشی مثل کرم ها و لوسیونها کاربرد دارد و موجب نرم کنندگی ولطافت بخشیدن به پوست می شود

گروه شیطان ستیزی

افزایش همجنسبازی میان دانش آموزان پسر در مدارس یک خطر هست تقریبا 90 درصد

نوجوانان  و 50 درصد نونهالان در مدارس همجنسازی میکنند در محله ها این نوجوانان مورد لواط با پسران

جوان قرار میگیرن به صورت پولی یا عشقی می باشد و بیشتر پسران زیبا مورد طعمه قرار میگیرن یا با و فیلم برداری از صجنه پسر را

برای خود میکند پسر هم برای ترس از آبرو ساکت می ماند  . و کردن پسر باعث مشکلات روانی  برای این پسر نوجوان می شود

چون دارای رگ های عصبی بسیار زیادی می باشد و وقتی کلفت پسر جوان وارد پسر 13 ساله می شود تمام رگ های

عصبی این پسر پاره میشود و با چند بار تکرار این کار که بستگی به زمان گی بستگی دارد آسیب به بیشتر شده و به اصطلاح

طرف پاره شده و این پسر هر وقت سرش درد بگیرد و اعصابش خورد باشه اشتیاق پیدا میکنه به دادن و با دادن آرامش پیدا

مکند و این نوجوان اوبی میشه و تنها رهای اون از این کار ترک دوستان همجنسباز خود تقویت اراده رفتن به مسجد خواندن قران خواندن کتابهای

مذهبی خواندن کتاب مرجع تقلید خود

جوانانی هم که پسر میکنند یا خود ی میکنند باید بدانند که این کار ضرر های بسیاری دارد که معمولا از سن 14 سالگی شروع

میشه وقتی پسری جور کردید و میخواهید بکنیتش اولش تو دلتون آشوب که عجب ی گیرتون اومده وقتی توش میکنی هیچ لذتی

نمی بری و فقط تلقین میکنی حال میده بعدش آبت که میاد حالت گرفته میشه مخصوصا اونهای که بار اول تا سوم شون هست

و میخوای توبه کنه ولی دوباره انجامش میدی درمورد این که چه کسی یا چه چیزی شما را انجام این کار سوق میدهد در قسمت جنیان

توضیح خواهم داد. اونهای که زیبا هستند و خود ی میکنند و میکنند بدانند با این کار 1- زیبای خود را از دست میدهید زشت میشوید

 دور چشماتون گود وسیاه میشه لاغر میشوید گوشه نشین میشید اعتماد به نفس ندارید نیروی جوانی ندارید ذهنتون کند میشه خنگ میشید

بیشتر اونهای که لاغرن جاغی هستند خود ی میکنند تنها راه رهای از آن ترس از خدا و بدانید خدا داره شما را میبینه آیا شما جلوی

کسی جلغ میزنید معمولا وقتی تنها هستید این کار میکنید البته اونهای که روزی 5 دفعه میکنند باید به روزی یک بار بعد سه روز

یک بار و همینجوری هفته یک بار ماهی یک بار و کلا بزارید کنار اونوقت خواهید دید تمام مشکلات شما حل میشود روزیتون زیاد

مالت زیاد زیبا و خوش هیکل و شاداب خواهی شد امتحانش مجانیه

پدر مادر ها باید در 7 سالگی به کودکان خود چه پسر چه دختر در مورد مرد با زن و گی مرد با مرد توضیح بدهند چون کودکان کنجکاوند

و میخواهند بدانند که چرا پدر مادر را میکند حالا که اینها این کار را میکنند منم با دوستم انجام میدم این فکر کودکان هست پس اگر داستان

قوم لوط را براشون تعریف کنید دیگر منحرف نمیشن و در مقابل این کار نه میگن به بچه بازها در مدارس باید اطلاع رسانی کنند

از کودکی جلوی فساد باید گرفته شود نه بزرگسالی

اگر کلمات زشتی در مطالب گزاشتم مثل و همجنسبازی برای این بود که بعضی ها آلت نمیدونن میشه خودمونی و به زبان بچه نوشتم

این داستان را بخونید و برای دوستانتون تعریف کنید البته مواظب شیطان هم باشید چون بیخیال شما نمیشه تا زمانی که بمیرید با شما هست

 

 

حضرت لوط در ميان قوم خود سى سال سكونت كرد و آنها را به سوى خدا دعوت نمود و از عذاب الهى برحذر داشت. لوط پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - و برادر ساره همسر ابراهيم بود. ابراهيم و لوط - عليه السلام - هر دو پيامبر مرسل و هشدار دهنده بودند. لوط مردى سخى، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامى می ‏داشت.

زندگى لوط - عليه السلام - با قومش  از دردناكترين و ترين زندگی ‏ها بود، كه آن مرد خدا با كمال مقاومت تحمل كرد و به مسؤوليت ارشادى خود ادامه داد . . .

 

بخش اول : زندگى حضرت لوط (ع)

در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط - عليه السلام - به ميان آمده، و او را به عنوان يكى از پيامبران مرسل و صالح خوانده كه در برابر قوم سركش و شهوت پرستى قرار داشت و آنها را به آيين حضرت ابراهيم - عليه السلام - فرا مى‏خواند، ولى آنها از اطاعت دستورهاى او سرپيچى می ‏كردند.

واژه «لوط» در اصل از لاطَ يلُوط گرفته شده و به معنى ارتباط قلبى است، بنابراين اين پيامبر خدا كه پيوند محكم قلبى با خدا داشت، با نام لوط خوانده می ‏شد ، و به عكس او، قومش به لواط و ارتباطهاى نامشروع آلوده بودند.

حضرت لوط - عليه السلام - از خويشان حضرت ابراهيم - عليه السلام - بود، مطابق پاره‏اى از روايات، برادرزاده يا پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - بود، و طبق بعضى از روايات، برادر حضرت ساره همسر ابراهيم - عليه السلام - بود. هنگامى كه حضرت ابراهيم - عليه السلام - در سرزمين بابِل (عراق كنونى) مردم را به يكتا پرستى دعوت نمود، لوط نخستين مردى بود كه در آن شرايط سخت به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد، و همواره در كنار ابراهيم - عليه السلام - بود، و يگانه يار و ياور ابراهيم - عليه السلام - در دوران مبارزات او با نمرود به شمار مى‏آمد، چنان كه ساره نخستين زنى بود كه به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد.[1]

لوط - چنان كه ظاهر امر نشان مى‏دهد - در همان بابل به دنيا آمد، و پس از اعتقاد به حقّانيت آيين ابراهيم - عليه السلام - از مبلّغين و مدافعين اين آيين بود، و در اين مسير به مقام ارجمندى از نبوّت و رسالت رسيد كه خداوند (در آيه 133 صافّات) می ‏فرمايد:

«وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ همانا لوط از رسولان بود.»

از امام باقر - عليه السلام - نقل شده فرمود: حضرت لوط در ميان قوم خود سى سال سكونت كرد و آنها را به سوى خدا دعوت نمود و از عذاب الهى برحذر داشت. لوط پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - و برادر ساره همسر ابراهيم بود. ابراهيم و لوط - عليه السلام - هر دو پيامبر مرسل و هشدار دهنده بودند.

لوط مردى سخى، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامى می ‏داشت.[2]

زندگى لوط - عليه السلام - با قومش - چنان كه خاطرنشان می‏شود - از دردناكترين و ترين زندگى‏ها بود، كه آن مرد خدا با كمال مقاومت تحمل كرد و به مسؤوليت ارشادى خود ادامه داد.
شماره پسر -گی-ن پسر بچه-عکس پسر بچه ی-کردن پسر بچه- با پسر-شماره پسر -خوردن بسر-ساک زدن دو پسر-
ادامه مطلب بروید
گروه شیطان ستیزی

 

مطلب خیلی مفیدی هست تا آخر بخوانید و در آن تفکر کنید تمرین کنید

و در راه درست و نزدیک شدن به خدا و اهل بیت استفاده نمایید

 

بدون بدن بودن از طریق مشاهدهء درست بدن حاصل میشود و رها شدن از افکار هم از طریق مشاهدهء درست افکار امکان پذیر است.به طور کلی مهمترین اصل در سیر و سلوک معنوی مشاهده کردن درست است. و ما باید با آگاهی به بدن،ذهن و احساسات توجه کنیم.به ارتعاشات ذهنی توجه کنیم که چگونه از ضمیر ما جریان پیدا میکنند.درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جریان آب نگاه میکند ؛ همین گونه کنار ذهنتان بنشینید و مشاهده کنید .یا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه می کند،شما هم به افکارتان نگاه کنید. یا چون کسی که به باران مینگرد و به ابرها توجه میکند شما هم ابرهای ذهنتان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنید.در سکوت باستید و پرواز پرندگان فکر و جریان رودخانه ذهن را نگاه کنید و در این حالت هیچ کاری نکنید،دخالتی در این جریانات نکنید و اصلاً توقفی بهشان ندهید.آنها را سرکوب نکنید و اگر فکری می آید متوقفش نکنید و اگر فکری نیست سعی نکنید فکر جدیدی خلق کنید و تنها یک مشاهده گر باقی بمانید.در این مشاهدهء ساده خواهید دید که شما و افکارتان از هم مجزا هستید.این نکته را تجربه خواهید کرد که آن شخصی که مشاهده گر افکار است از خود آن افکار مجزاست و کاملاً با آنها متفاوت است.همین که به این مسئله واقف شویم آرامش عجیبی بر زندگی شما سایه خواهد افکند چون متوجه خواهید شد که دیگر هیچ ناراحتی و نگرانی ندارید.میتوانید در میان انواع ناراحتی ها و التهاب ها باشید ولی این ناراحتی ها مال شما نخواهند بود و یا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد دیگر با شما کاری ندارد.میتوانید پر از افکار باشید ولی کاملاً از آنها متمایزید.اگر شما آگاه شوید که افکارتان نیستید،این افکار ضعیف و ضعیف تر میشوند و به مرور موجودیّت خود را از دست میدهند.افکار به این دلیل قدرتمند هستند که ما می اندیشیم که آنها به ما تعلق دارند.مثلاً در جر و بحث با دیگران می گویید"فکر من این است"،در صورتیکه هیچ فکری متعلق به شما نیست.تمام این افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستید پس فقط مشاهده گر آنها باشید.

* برای اینکه این مطلب بیشتر برایتان جا بیفتد یک داستان نقل میکنم :

شاهزاده ای بود که شاگرد بودا شده بود و در همان روز اول بودا به او گفت:به شهر برو و در فلان خانه را بزن و برای غذا از آن خانه گدایی کن.شاهزاده هم همین کار را کرد و برگشت ولی پس از بازگشتن به بودا گفت:مرا ببخشید ولی من دیگر به آن خانه نمی روم.بودا از او پرسید چه اتفاقی افتاده است؟ آن مرد جواب داد:من قبل از اینکه به آن خانه برسم همه اش فکر میکردم که چه غذایی دوست دارم و وقتی که به در آن خانه رسیدم، خانم صاحبخانه درست همان غذایی را که دوست داشتم آماده کرده بود.من خیلی متعجب شدم ولی این مسئله را به حساب تصادف گذاشتم. و بعد که غذا را خوردم به ذهنم رسید که من بعد از غذا معمولاً استراحت میکنم . درست در همان لحظه خانم صاحبخانه گفت:ای برادر اگر دوست داری که بعد از غذا استراحت کنی من خوشحال میشوم تا در خانهء من باشید چون خانهء من با وجود شما پاکسازی خواهد شد.با خودم فکر کردم که این هم تصادفی است و وقتی دراز کشیدم درست در زمانی که فکر کردم این تخت خواب و این خانه هیچ کدام مال من نیست و من دارم در یک جای غریبه استراحت می کنم،خانم صاحبخانه از پشت سرم گفت:این تخت خواب نه مال من است نه مال شما و این خانه نیز نه مال من است نه مال شما.اینجا بود که من واقعاً ترسیدم.خیلی سخت بود تا این مطلب را باور کنم که همه چیز اتفاقی باشد و آن موقع بود که از آن خانم پرسیدم:آیا افکار من به شما میرسد و از امواج فکر من آگاه میشوید؟آن خانم توضیح داد که به دلیل مدیتیشن های مداوم افکارش متوقف شده و خیلی راحت میتواند افکار دیگران را ببیند.در ایل لحظه من واقعاً حیرت کردم و دوان دوان از آنجا دور شدم.لطفاً مرا ببخشید ولی من دیگر نمی توانم فردا به آنجا بروم.بودا پرسید:چرا نمیتوانی؟ و آن مرد جواب داد:خواهش میکنم از من سوال نکنید و مرا هم دیگر به آنجا نفرستید.ولی بودا دوباره از او سوال کرد و بالأخره با اصرار بودا آن مرد گفت:دیدن آن زن زیبا افکار در ذهن من ایجاد کرد و او هم به راحتی میتوانست افکار مرا بخواند.حالا من چگونه میتوانم دوباره او را ببینم؟بودا گفت که تو باید دوباره به آنجا بروی این قسمتی از مدیتیشن تو است،فقط به این طریق تو میتوانی از افکارت آگاه باشی.به اجبار بودا آن مرد مجدداً به آن خانه رفت ولی دیگر آن مرد قبلی نبود و در واقع روز اول که به آنجا رفته بود تمام راه را در خواب بود زیرا از افکاری که در سرش میگذشت آگاه نبود.روز دوم با آگاهی این راه را میپیمود،یعنی میتوانست به افکارش نگاه کند زیرا از افکارش میترسید و وقتی که قدم به خانهء آن زن گذاشت تمام توجهش را به درونش معطوف کرد.زیرا بودا به او گفته بود فقط به درون خودت نگاه کن و کار خاصی انجام نده و به هر فکری که از سرت میگذرد نگاه کن.وقتی که شروع به مشاهدهء خودتان کنید دو جریان انرژی در شما شروع به حرکت میکنند ؛ یکی همان کاری که قصد انجام دادنش را دارید و دیگری فقط انرژی مشاهده گر است.وقتی شاگرد بودا در روز دوم در منزل آن زن مشغول خوردن غذایش بود این دو جریان وجود داشت ؛ یکی مربوط به شخصی بود که مشغول خوردن غذا بود و دیگری مربوط به شخصی بود که در درونش در حال مشاهده کردن بود.آن شخص مشاهده گر شما هستید و شخص انجام دهنده شما نیستید و شاگرد بودا هم وقتی مشاهده کرد بسیار متعجب شد و شادان و خندان به نزد بودا برگشت و گفت:بسیار عالی است من یک چیز بزرگ کشف کردم،من دو تجربهء مجزا داشتم.یک تجربه مربوط به زمانی بود که من کاملاً به افکار خود آگاه بودم و افکار من متوقف شدند،وقتی با آگاهی به درون خود نگاه می کنم افکار متوقف میشوند.تجربهء دوم زمانی است که افکار متوقف میشوند،در آن موقع است که در میابیم که انجام دهنده و مشاهده کننده متفاوت از هم میباشند.بودا گفت:این کلید اصلی عرفان است و شخصی که این کلید را پیدا کند،همه چیز را پیدا کرده است.


گروه شیطان ستیزی

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ



اولین کسی که به دروغ قسم خورد، ابلیس بود:


در سوره الاعراف آیه 21 چنین می‌خوانیم:"و براى آنها سوگند یاد کرد که من براى شما از خیرخواهانم‏."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: حضرت موسی از خدای تعالی در خواست کرد که با حضرت آدم، دیداری داشته باشد، در هنگام دیدار، حضرت موسی گفت: خدای تعالی تو را با قدرت خود آفرید و از روح خود در تو دمید و فرشتگان را فرمان به سجده‌ات داد و بهشت را ارزانی‌ات نمود و مقامی والا برای تو خواست. فقط تو را از یک درخت منع کرد و تو نتوانستی صبر کنی و نفس خود را مهار کنی. فرمانبرداری ابلیس نمودی و از اوج بلندی و بهشت برین فرود آمدی و همین نافرمانی‌ات، باعث محرومیت ما از بهشت و اخراجمان از آن شد.
حضرت آدم به او گفت: با پدرت با نرمی و مهربانی گفتگو کن! ای فرزند: گرفتاریهای این درخت را بسیار دیده‌ام. دشمن من با مکر و حیله وسوسه‌ام کرد. و به خداوند سوگند یاد کرد که در م با من به روش نصیحت کنندگان باشد و به من گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی که زایل نمی‌شود، راهنمایی کنم. تو و همسرت از این درخت بخورید و برای همیشه با من در بهشت باشید و سوگند دروغ، به ذات پروردگار یاد کرد که او از پند دهندگان است.
ای موسی! تا آن روز خیال نمی‌کردم که کسی به دروغ به خدا سوگند یاد کند. لذا به سوگندش اطمینان کردم.

اولین حسود دنیا شیطان بود :
ابلیس اولین کسی بود که آتش حسدش شعله ور شد. از جنادة بن امیه نقل شده که اولین لغزش و اشتباهی که روی داده حسد بود. ابلیس نسبت به آدم به خاطر آنکه مامور به سجده در برابر وی گشت، حسد ورزید و همین حسد او را به نافرمانی و استکبار وداشت.
شیطان در گردهم آیى تروریستى مکه:
روایت شده : وقتى کفار قریش دیدند پیامبرى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم هر روز رونق مى گیرد و حیله هاى آنها سودى نبخشیده سرکردهاى قریش در دار الندوه نشست ویژه اى ترتیب دادند.
کسى که سنش از چهل سال کم تر بود راه نمى دادند. این گردهم آیى از چهل نفر از سران قریش شکل گرفت . شیطان ملعون هم به صورت پیرمردى در آمد! خواست داخل شود، دربان گفت : کیستى ؟ جواب داد: پیرمردى از اهل نجد هستم و شما به راءى من احتیاج دارید؟! شنیدم براى خلاصى از دست این مرد جمع شده اید. آمده ام که راءى خود را در این باب به شما بگویم ، دربان گفت : داخل شو، او هم داخل شد و در جاى خود نشست . وقتى مجلس رسمیت پیدا کرد، ابوجهل گفت : اى گروه قریش ! در میان عرب کسى از ما عزیزتر نبود، ما اهل خانه خداییم ، مردم از اطراف عالم هر سال دو مرتبه براى حج و عمره به مکه مى آیند و ما را گمراهى مى دارند.
چنین بودیم تا آن که محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم در میان ما سر بر آورد. از نظر راست گوى او را امین خود قرار دادیم . الان که بزرگ شده ادعا مى کند پیامبر خدا است ، خبرهاى آسمان به سوى آن مى آید، بى خردى را به ما نسبت مى دهد.
به خدایان ما بد مى گوید. جوانان ما را فاسد و جماعت ما را پراکنده نموده است . مى گوید: گذشتگان ما، در آتش اند و هیچ چیز از این ، براى ما سنگین تر نیست . من براى او فکرى کرده ام ، همه گفتند: چه فکرى ؟ گفت : کسى را بفرستیم او را پنهانى بکشد! اگر بنى هاشم خون او را طلب کردند ده دیه براى خون او بدهیم ! شیطان گفت : این فکر، بسیار خبیث است . گفتند: چرا؟ جواب داد: زیرا بنى هاشم کشنده او را مى کشنده ، چه کسى حاضر است کشته شود؟
عاص بن وائل و امیه ابن خلف گفتند: ساختمانى محکم مى سازیم . سوراخ ‌هایى در آن مى گذاریم ، او را در آن جا زندانى مى کنیم و در آن را مى بندیم تا کسى نتواند پیش او رود! همان جا بماند تا بمیرد!
شیطان گفت : این پیشنهاد از اولى بدتر است . بنى هاشم هنگام حج از مردم کمک مى خواهند و او را نجات مى دهند.
ابوسفیان گفت : او را به شتر چموشى سوار مى کنیم و محکم مى بندیم ، از شهر بیرون مى کنیم تا شتر او را در کوه هاى مکه پاره پاره کند.
شیطان گفت : این راى از همه آنها ناپسندتر است . اگر او را زنده بیرون کنیم ، او از همه کس خوش روتر و خوش زبان تر است . با شیرین زبانى همه قبایل عرب را فریفته خود مى نماید. لشکرى تجهیز کرده حمله مى کند و شما را از بین مى برد! همه کفار حیران شدند و به شیطان گفتند: اى پیرمرد! نظر تو درباره این امر چیست و چه باید کرد؟ جواب داد: نظر من این است که از هر قبیله یک نفر، از بنى هاشم هم یک نفر با خود هم صدا کنید و همه یک مرتبه با شمشیر بر سر او ریزید و او را بکشید.
در این صورت خون او در میان قبایل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند طلب خون او کنند، اگر دیه بخواهند به آنها بدهید.
اهل شوراى مکه گفتند: ما دیه مى دهیم و همه به اتفاق گفتند: راى این پیرمرد نجدى از همه بهتر است و همان را پسندیده و عمل کردند(1)


گروه شیطان ستیزی

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ


سؤال موسى از شیطان:


روزى حضرت موسى بن عمران علیه السلام براى مناجات به کوه طور مى رفت . در بین راه به شیطان برخورد و شروع کرد با او صحبت کردن و شیطان هم جواب مى داد.
موسى علیه السلام فرمود: چرا آدم را سجده نکردى تا به لعنت خدا و ملائکه و جن و انس گرفتار نشوى ؟ در جواب گفت :اى موسى ! من به تو راست مى گویم . غرض خداوند سجده بر آدم نبود، بلکه مى خواست مرا بیازماید و بداند آیا من غیر او را سجده مى کنم یا خیر! ولى من چون عاشق خدا بودم ، حاضر نشدم غیر او را سجده کنم و دست از عبادت او بردارم

 

پور عمران بدن غرقه نور
مى شد از بهر مناجات به طور
دید در راه سرد و نان را
غایت لشکر محزونان را
گفت : کز سجده آدم به چه رو
تافتى روى رضا راست بگو
گفت : شیطان به تو مى گویم راست
که تو را نى خبر از عالم ماست
من و ما نیست میان من و دوست
آن چنانم که خدا گویدم اوست .
گفت : موسى که اگر کار این است
لعن و طعن تو چرا آیین است
گفت : شیطان که از این گفت و شنود
امتحان کردن من بد نه سجود
گفت : عاشق که بود کامل سیر
پیش جانان نبرد سجده به غیر
این دم از کمشکش خود رستم
پیش زانوى ادب بنشستم

هم چنین در جواب شخص دیگرى که از او پرسید: چرا آدم را سجده نکردى تا مورد لعن ابدى قرار نگیرى ؟ گفت : مثلى براى تو بیاورم تا مطلب معلوم شود.
مردى دختر سلطان را دید و عاشق او شد. داستان عشق او در شهر پیچید. روزى دختر سلطان به آن مرد گفت : مرا خواهرى است از من زیباتر، که من کنیز او هم نمى شوم و حسن و جمال او از من بهتر است .

گر ببینى خواهرم را یک زمان
تیر مژگانش کند پشتت کمان
بنگر اکنون گر ندارى باورم
کز عقب مى آید اکنون خواهرم

آن مرد که مدعى عشق بود پشت سر خود نگاه کرد تا او را ببیند. دختر دست بر سینه اش زد و او را انداخت .گفت :

گر عاشق بدى یک ذره اى
کى شدى هرگز به غیرى غره اى
قصه ابلیس و این قصه یکى است
من ندانم تا کرا اینجا شکى است
ترک سجده از حسد گیرم که بود
آن حسد از عشق خیزد نه از سجود(1)


شیطان دامهاى خود را به یحیى نشان داد:
امام رضا از اجداد خود علیهم السلام نقل مى کند: شیطان از زمان حضرت آدم (ع ) تا هنگامى که حضرت عیسى علیه السلام به پیغمبرى رسید نزد انبیا مى آمد، و با ایشان سخن مى گفت و سؤال هایى مى کرد، با حضرت یحیى (ع ) بیشتر از دیگر پیغمبران آمد و رفت داشت .
روزى حضرت یحیى علیه السلام به او فرمود: اى ابومره(این لقب شیطان است) مرا به تو حاجتى است . شیطان گفت : قدر تو از آن بزرگ تر است که حاجت تو را بتوان رد نمود. آن چه مى خواهى بپرس تا پاسخ گویم .
حضرت یحیى (ع ( فرمود: مى خواهم دام هاى خود را که بنى آدم را به آنها گرفتار مى کنى به من نشان دهى !
آن ملعون پذیرفت و به روز دیگر وعده کرد. چون صبح شد، حضرت یحیى در خانه را بازگذاشت و منتظر او نشست . ناگاه دید که صورتى در برابرش ‍ ظاهر شد، رویش مانند روى میمون ، بدنش مانند بدن خوک ، طول چشم هایش در طول رویش ، هم چنین دهانش در طول رویش است . دندانهایش یک پارچه استخوان بود، چانه و ریش نداشت ، دو سوراخ دماغش به طرف بالا بود، آب از چشمش مى ریخت ، چهار دست داشت ، دو دست در سینه او و دو دست دیگر در دوش او رسته بود. پى پاهایش در پیش رویش و انگشتان پاهایش در عقب مى باشد
حضرت یحیى دید آن ملعون قبایى پوشیده و کمربندى بر روى آن بسته ، بر آن کمر بند رشته و نخ ‌هایى رنگارنگ آویخته ، بعضى سرخ و بعضى سبز، به هر رنگى رشته اى در آن میان دیده مى شد، زنگ بزرگى در دست و کلاه خودى بر سر نهاده و بر آن کلاه قلابى آویزان کرده است !
تا که حضرت یحیى او را به این هیئت دید، از او پرسید: این کمربند چیست که در میان دارى ؟ گفت : این علامت انس گیرى و محبوبیت است که من پیدا کرده ام و براى مردم زینت داده ام .
فرمود: این رشته هاى رنگارنگ چیست ؟ گفت : اینها اصناف ن است که مردم را با رنگ هاى مختلف و رنگ آمیزى هاى خود مى ربایند!
فرمود: این زنگ که به دست دارى چیست ؟ گفت : این مجموعه اى است که همه لذت ها در آن جمع گشته . (مانند طنبور، بربط، طبل ، ناى و غیره .) چون جمعى به شراب خوردن پرداخته و لذتى نبرند من این رنگ را به حرکت در مى آورم تا مشغول خوانندگى و ساز شوند، چون صداى آن را شنیدند، از طرب و شوق از جا به در مى روند. یکى رقص مى کند، دیگرى بشکن مى زند و آن دیگر جامه بر تن مى درد.
حضرت یحیى (ع ) فرمود: چه چیز بیشتر موجب کامیابى تو مى گردد؟ گفت : زنها، که آنها تله هاى من هستند. چون نفرین و لعنت هاى صالحان بر من جمع مى شود، نزد زنها مى روم و از آنها سرخوش مى شوم .
حضرت یحیى (ع ) فرمود: این کلاه خود که بر سرگذاشتى چیست ؟ گفت : با این کلاه ، خود را از نفرین هاى صالحان حفظ مى کنم . فرمود: این قلاب که بر کلاه آویزان کرده اى چیست ؟ گفت : با این ، دلهاى صالحان را مى گردانم و به سوى خود مى کشم .
آن حضرت فرمود: تا حال هرگز بر من دست یافته اى ؟ گفت : خیر، ولیکن در تو یک خصلت هست که مرا خرسند مى سازد. فرمود: آن کدام است ؟ جواب داد: هنگام افطار، قدرى غذا بیشتر مى خورى و این موجب سنگینى تو مى شود و دیرتر به عبادت برمى خیزى .
حضرت فرمود: من با خدا عهد کردم که هرگز از طعام سیر نشوم ، تا خدا را ملاقات نمایم . شیطان هم گفت : من نیز عهد کردم که دیگر هیچ مسلمانى را نصیحت نکنم تا خدا را ملاقات کنم . پس بیرون رفت و دیگر به خدمت آن حضرت نیامد(5)


گروه شیطان ستیزی

 بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

چگونگی آغاز بت پرستی توسط شیطان :


اینکه بت پرستی چگونه آغاز شده روایتهای متفاوتی وجود دارد اما سرمنشا همگی آنها برمیگردد به شیطان

1- تاریخ بت پرستى بر مى گردد به زمان حضرت نوح علیه السلام . بت پرستى به این خاطر شایع شد که آدم پنج فرزند صالح داشت به نام هاى ود، سواع ، یعوق ، یغوث ونسر.که اول ازهمه ود از دنیا رفت . مردم به خاطر مرگ او بسیار غمگین شدند، و در سرزمین بابل اطراف قبر او اجتماع کردند و از آن دور نمى شدند.


نگامى که ابلیس این صحنه را دید، در سیماى انسانى ، نزد آنها آمد و گفت : مى خواهید براى شما صورتى بسازم که وقتى به آن نگاه کنید به یاد فرزند آدم بیفتید؟
گفتند: آرى .
آن ملعون مجسمه اى براى آنها ساخت . بعد از آن هر یک از فرزندان آدم که از دنیا مى رفتند، مجسمه اى ساخته و نام او را بر آن مى گذاردند. سپس با گذشت زمان ، شیطان این مطلب را به نسل هاى بعد هم القا کرد که نیاکان شما این مجسمه ها را مى پرستیدند، شما هم پرستش کنید: در این جا خداوند نوح را فرستاد تا آنها را از بت پرستى باز دارد.
اولین کسى که بت را در میان عرب برپا داشت ، عمرو بن لحى از قبیله خزاعه بود. او براى انجام کارى به شام رفته بود. در آن جا گروهى را دید که بت مى پرستیدند. وقتى از آنها توضیح خواست ، گفتند: ما این بت ها را پرستش مى کنیم . از آنها باران مى خواهیم ، به ما باران مى دهند. یارى مى طلبیم ما را یارى مى کنند. گفت : ممکن است یکى از این بت ها را به من دهید تا به سرزمین عرب ببرم ؟! آنها بتى به نام هبل که از عقیق و به صورت انسانى ساخته شده بود به او دادند. آن را به مکه آورد و داخل کعبه نصب کرد. مردم را به عبادت آن فرا خواند. از آن پس ، افرادى که از سفر مى آمدند، پیش از آن که به خانه خود بروند بعد از طواف خانه خدا به سراغ بت مى رفتند.

2- روایتی دیگر میگوید بت پرستی از آنجاآغاز شد که در فاصله زمان آدم و نوح مردانی صالح زندگی می‏کردند؛ شیطان از علاقه مردم سوء استفاده کرد و آن ها را به ساختن مجسمه بزرگان و گرامیداشت آن‏ها فراخواند . چیزی نگذشت که نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند . به این ترتیب، به پرستش بت‏ها سرگرم شدند . نوح (ع) در مقابل این انحراف و بت‏پرستی ایستاد . رهبران گمراه، مکری عظیم به کار بردند و گفتند دست از خدایان و بت‏های خود برندارید؛ مخصوصا بت‏های «ود» «سواع‏» و «یغوث‏» و «یعوق‏» و «نسر» را رها نکنید

3- در عصر نوح بت به تحریک شیطان ساخته شد و این به خاطر آن بود که نوح از طواف کردن قبر آدم توسط مردم جلوگیری می‏کرد . گروهی به تحریک ابلیس به جای آن، مجسمه‏هایی ساختند و به پرستش آن‏ها مشغول شدند .
به نقلی، این بت‏ها به عرب جاهلی منتقل شد و هر قبیله‏ای یکی از آن‏ها را برای خود برگزید . بت «ود» ، متعلق به طایفه «بنی کلب‏» ، در دومة الجندل قرار داشت . بت «سواع‏» ، متعلق به قبیله هذیل، در سرزمین رهاط بود . بت «یغوث‏» به طایفه بنی قطیف تعلق داشت . بت «یعوق‏» برای طایفه همدان بود؛ و «نسر» به طایفه ذی الکلاع از قبایل حمیر تعلق داشت

4- روایتی دیگر میگوید حضرت ادریس در زمین، انیسی به نام اسقلینوس داشت که به زهد و تقوا معروف و به استجابت دعا موصوف بود و از ادریس کسب حکمت نموده بود، پس از رفتن ادریس به آسمان او دلگیر شده و تمثال ادریس را ساخته و با آن مانوس گردید و پس از چندی ناگهانی درگذشت مردم چون به مسکن او رفتند آن تمثال را یافته و از ساخت آن حیران شدند، ابلیس دسیسه کرد و تخیلات باطل در ذهن آنان آورد. گفتند: ادریس این تمثال را به صمدیت ستوده استجابت دعای او به عبادت آن صنم بوده و از ادریس به این شخص رسیده و او نیز به همین تمثال مستجاب الدعوه شده آنگاه به فریب شیطان آنان بت پرستی را بر خدا پرستی برگزیدند و این وقت ششصد و نود و پنج سال از هبوط آدم گذشته بود که آغاز بت پرستی شد.(1)
اما به نظر میرسد آغاز بت پرستی همان روایت اول باشد وموردهای دیگر دنباله ترویج بت پرستی توسط شیطان باشد

ستایش شیطان از زن ها:
در ملاقاتى که شیطان با حضرت یحیى علیه السلام داشت در ضمن گفت و گوهاى زیادى که با هم داشتند. عرض کرد: یا نبى الله ! امیدوار کننده ترین چیزها پیش من و آن چیزى که پشت من را محکم مى کند و باعث روشنى چشم من مى شود زن ها هستند؛ چون آنها وسیله گمراهى مردم و دام ها و تیرى هستند که به خطا نمى روند. پدرم به فداى آنان باد. اگر آنان نبودند، قدرت نداشتم یک نفر را گمراه نمایم . به وسیله آنها به مقصد مى رسم ، مردم را به مهلکه مى اندازم ، چقدر آنان خوب هستند.
وقتى نیکان بر من غالب شدند و لشکریانم را تار و مار کردند، پیش زنها مى روم ، قلبم روشن و غضبم تمام مى شود. اگر زن ها از ذریه آدم نبودند، من آنها را سجده مى کردم آنان سرور من هستند، جایگاه آنان گردن من است ، آنان را بر گردن خود مى نشانم .
اگر خواسته اى داشته باشند، نه با پا، بلکه با سرانجام مى دهم ؛ چون ایشان مایه امید، قوت کمر، نگه دار، تکیه گاه ، مورد وثوق ، و فریاد رس من هستند.(2)

ترس شیطان :
شیطان همان طور که از عده اى در امان است و به آنها امید دارد، از عده اى هم مى ترسد به طورى که هر وقت آنان را مى بیند فرار مى کند. از جمله : عالمانى هستند که به علم خود عمل مى کنند و مردم را هدایت و دین و عقاید آنان را محکم مى نمایند. مردم را بیدار کرده و به سوى رستگارى مى کشانند.
آورده اند که : روزى یکى از علماى اهل ریاضت به سوى مسجد رفت . دید شیطان ملعون در مسجد ایستاده است گاهى پاى خود را داخل مسجد مى گذارد و چند قدمى با ترس پیش مى رود، و گاهى با شتاب بیرون مى آید.
گفت : اى ملعون ! چه مى کنى ؟ در این جا چه مى خواهى ؟ چرا رنگت پریده و لرزانى ؟ براى چه گاهى چند قدم پیش مى روى و خود را داخل مسجد مى کنى باز با عجله بیرون مى آیى و ترس تو از چیست ؟ شیطان گفت : جاهلى در این مسجد مشغول نماز است ، یک نفر عالم هم در گوشه مسجد خوابیده . مى خواهم این جاهل را وسوسه کنم و نمازش را باطل نمایم ، ولى مى ترسم آن عالم بیدار شود، هیبت آن عالم مانع است که من داخل مسجد شوم .
البته شیطان حق دارد که از عالم در حال خواب بترسد؛ زیرا خواب عالم از عبادت و نماز خواندن جاهل بهتر و ارزش آن بیشتر است .
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم در این باره مى فرماید:
یا على نوم العالم افضل من عبادة العابد الجاهل
یا على خواب عالم از عبادت عابد جاهل بهتر و فضیلت آن بیشتر است(3)


گروه شیطان ستیزی

   بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 


آتش شیطان:


جا دارد اول این مطلب را بیان کنیم که آتش بر دو قسم است : یکى آشکار و عادى ، دیگرى آتش ناپیدا و پنهانى ، آتش آشکار آتشى است که به وسیله کبریت و چوب و نفت روشن مى شود و مى سوزاند.
و آتش ناپیدا، آتشى است که در هنگام غضب و ناراحتى به وجود مى آید. و آن آتش درونى است و نمودى ندارد.
همین طور که آتش کارش سوزاندن و خاکستر نمودن و از بین بردن چیزها است ، انسان هم وقتى که خشم گرفت با پوششى از زدن ، مجروح کردن ، کشتن و از بین بردن دیگران خود را نشان مى دهد.
همان طور که آتش زیر خاکستر ناگهان به وسیله باد و غیره شعله ور مى گردد و ممکن است منطقه اى را بسوزاند و به ویرانه اى تبدیل کند، آتش غضب هم که در درون و قلب انسان نهفته است ، ناگهان به وسیله غضب و ناراحتى مشتعل مى شود و رسوبى از آن در خون و در رگ و عروق انسان مى نشیند؛ به عبارت دیگر همان طور که آتش آب را به جوش مى آورد، آتش غضب هم خون قلب را به غلیان مى آورد.
این است که رگ هاى گردن ، صورت و چشم را خون فرا مى گیرد، دیگر انسان در آن حالت زمام خویش را از دست مى دهد و کارهایى مى کند که شیطان خوش دارد و به آنها دستور مى دهد در این هنگام در بست در اختیار شیطان و به فرمان او است و از خود اختیارى ندارد.

وقتى آتش غضب در سینه انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر کرد و شیطان اختیار را در دست گرفت ، انسان دگیر از هیچ جنایت و خیانتى که مرتکب شود باکى ندارد. ممکن است به قتل و غارت ، ضرب و جرح ، سخریه و شماتت ، حقد و حسد، فحش و ناسزا، دروغ و تهمت ، هتک عرض و آبرو، طرد و تحقیر طرف و غیره دست زند.
احادیثى از معصومان علیه السلام در این باره وارد شده : که غضب را آتش ‍شیطان به حساب آورده اند آنها از این قرارند:
1- حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود« غضب پاره آتشى از شیطان است»(1)
2- ابوحمزه ثمالى از امام محمد باقر علیه السلام نقل مى کند که آن حضرت درباره نکوهش غضب بى جا فرموده اند:
«این غضب پاره اى از آتش شیطان است که در قلب فرزندان آدم روشن مى شود. از این رو، چون یکى از شما خشم گیرد، رگهاى گردنش پر و صورتش قرمز و چشمانش سرخ مى شود و شیطان داخل سینه او مى گردد(2)
به وسیله غضب ، شیطان به آرزوى خود مى رسد و مى تواند انسان را از حق منحرف کند؛ چون خود آن ملعون مى گوید: غضب وسیله شکار من است . به واسطه آن ، بندگان خوب خدا را به دام مى اندازم و از بهشت دور مى کنم و به سوى جهنم مى کشانم (3)
روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: پهلوان در میان شما کیست ؟ عرض کردند: پهلوان و قوى در میان ما به کى گفته مى شود که پشت او به خاک نرسد.
حضرت فرمود: خیر؛ این ویژگى پهلوان نیست . بلکه پهلوان حقیقى کسى است که شیطان در قلب او راه پیدا نکند تا غضب او را شعله ور گرداند؛ و خون رگ هاى او را پر کند. توانا کسى است که همیشه به یاد خدا است و به وسیله خویشتن دارى ، خشم خویش را مغلوب کند و او را بر زمین زند(4) «اشجع الناس من غلب هوى » وقتى آتش غضب شعله ور شد و زبانه کشید باید به وسیله وضو گرفتن با آب سرد آن را از بین برد و خاموش کرد.
در این باره حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود«غضب از شیطان است ، و خلقت شیطان از آتش ، آتش هم به وسیله آب خاموش ‍مى شود. پس اگر یکى از شماها غضب کند باید وضو بگیرد، تا آتش غضب او فرونشیند» (5)
بنابراین ، نتیجه گرفته مى شود که : شیطان تمام فتنه ها، فساد، فحشا، قتل و خون ریزى را که انجام مى دهد با این لشکر خطرناک انجام مى دهد و با کمک آن به جنگ انسان مى رود.



میدان شیطان:


میدان محل اجتماع و محل تجارت و و اجناس گوناگون است .جایى که رفت و آمد در آن براى همه آزاد است و هر کس هر چه بخواهد در آنجا به دست مى آورد.
از جمله کسانى که در آن میدان رفت و آمد مى کند و آن جا را از نظر دور نمى دارد و بیشتر وقتش را در آن صرف مى کند شیطان است . از این رو، پیامبر صلى الله علیه و آله آن جا را بدترین بقعه هاى زمین مى داند(6)
از امام باقر علیه السلام نقل شده که : یک نفر اعرابى (از طایفه بنى عامر) خدمت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مشرف شد و پرسش هایى از آن حضرت کرد. از جمله سؤ ال ها این بود که گفت : یا رسول الله ! بدترین بقعه هاى زمین کجاست ؟ بعد از آن که جبرئیل نازل شد و آن حضرت را آگاه نمود. فرمود: اى اعرابى ! بدترین بقعه هاى زمین بازارها است . آن جا میدان و محل تاخت و تاز شیطان مى باشد. بامدادان با پرچم خود وارد آن جا مى شود و آن را بر مى افرازد و تخت خود را کنار آن بر زمین مى گذارد و بر آن مى نشیند. فرزندانش را در بازار مى پراکند و به هر کدام دستورى جداگانه مى دهد.
بعضى از آنان ، با کیل سروکار دارند، وسوسه مى کنند که کیل درست نباشد. عده اى از آنان کسانى که اجناس را به درستى وزن مى کنند وسوسه مى کنند که در آن دست ببرند. عده اى را وسوسه مى کنند که در ذرع و متر ى کنند، در فروختن اجناس خود قسم دروغ بخورند به بعضى دستور تقلب ، غش در معامله ، ربا و سود گرفتن مى دهند. به ذریه و فرزندان خود مى گوید: کوشش کنید درباره کسانى که پدرشان (حضرت آدم علیه السلام ) مرده ، ولى پدر شما - که من باشم - زنده است و - شما را راهنمایى مى کند. شیطان با اول کسى که داخل بازار مى شود داخل مى گردد و با آخرین کسى که از بازار خارج مى شود بیرون مى رود(7)
حضرت على علیه السلام به حارث همدانى مى فرماید: بپرهیز از نشستن بر سر گذرها و در مراکز عمومى و بازارها و مراکز تجارت ؛ زیرا در آن جاها محل حضور شیطان - و وسوسه هاى او است - محل پیشامد فتنه ها و تباه کارى ها است . شیطان سعى مى کند افراد را براى تامین منافع خودشان به دروغ ، تهمت و انحراف بکشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگرانى به وجود آورد. غالبا مردم در این جاها به امور دنیا و کارهاى خلاف دین مشغول اند. پس تا مى توانى باید از مراکز و بازارها که میدان ابلیس است دور شوى تا داخل فتنه و فساد نشوى (8)


گروه شیطان ستیزی

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ 


اسامی وصفات شیطان :


برای شیطان اسامی و صفات متعددی ذکر شده و آن ها از این قرارند:
1- ابلیس: این کلمه ای است مفرد و دارای دو جمع (ابالیس و ابالسه) از ماده ی بلس و ابلاس گرفته شده. معنای آن نا امیدی، مأیوس شدن از رحمت خدا، تحیُّر و سرگردانی، حزنی که از شدت یاس پیدا می شود، اندوهگین و سر گریبان کردن، آمده. ابلیس، کلمه عربی و اسم خاص است و معروف شده برای همان کسی که آدم را فریب داد و باعث بیرون شدن او و همسرش از بهشت گردید. و الان با تمام قدرت، خود و لشگریانش در کمین انسان های بی ایمان و سست عنصر، بلکه در کمین همه ی انسان ها بوده مگر بندگان مخلص، که از آنان مأیوس است(1)
ابلیس، موجودی است حقیقی و زنده، با شعور، مکلف، نامرئی و فریب کار، همانکه از امر خدا سرپیچی نمود و هم اکنون هم مردم را اغوا می کند و بر انجام گناه وخلاف تشویق می نماید.
چهره ی ابلیس،چهره ی تکبیر و عصیان، نخوت و تمرد، خودخواهی و خودمحوری و مظهر غرور و خود برتربینی است.مراد از این کلمه در قرآن مجید، موجودی است زنده، با شعور، مکلّف، نامرئی، فریبکار و. که از امر خداوند سرپیچید و به آدم سجده نکرد، در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. او در قرآن غالبا به نام شیطان خوانده شده است، اما این که آیا این کلمه عَلَم شخص و نام مخصوص اوست و یا صفت است و به واسطه یأس از رحمت خدا به او ابلیس گفته شده؟ محل بحث است.می‏توان احتمال دوم را ترجیح داد؛ زیرا همان‏طور که از مفردات راغب نقل شد، ریشه ابلیس از «بَلَسَ» است به معنی «مأیوس شد» چنانکه در قرآن مجید درباره گنهکاران آمده است: «یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یُبْلِسُ المُجْرِمُونَ»(2) «روزی که قیامت برپا شود گنهکاران مأیوس شوند».
لفظ ابلیس، به صورت مفرد،یازده بار در قرآن آمده که جز دو مورد بقیه مربوط به خلقت آدم (ع) است. از جمله :« همانا شما آدمیان را بیافریدیم و سپس شکل دادیم پس از آن به فرشتگان امر کردیم تا برآدم سجده کنند؛ همه سجده کردند، جز ابلیس، که از سجده کنندگان نبود»(3)
« فرشتگانرا فرمان دادیم که از آدم سجده کنند؛ همه سجده کردند، جز ابلیس، که سرپیچی و تکبرنمود و از کافران گردید.»(4)
« چون فرمان سجده بر آدم رسید، همگی اطاعت کردند جزابلیس، که از سجده بر آدم امتناع ورزید. خداوند فرمود: ای ابلیس! چه شد تو را که بادیگران بر آدم سجده نکردی؟»(5)
« ابلیس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقیقت ، درنظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندکی از اهل ایمان، همه او را تصدیق کردند و پیرو اوشدند.»(6)
« کافران و معبودان آن ها (همگی) به رو، در آتش جهنم در آیند و با تمام سپاه و لشگریان ابلیس به دوزخ وارد گردند زیرا آنان پیروان او هستند.» (7)
در تفسیر مجمع‏البیان آمده است: ابلیس نام غیر عربی است و گروهی گفته‏اند که عربی است و از ابلاس مشتق است و در کتاب صحاح و قاموس، آن را عربی و از ابلاس گرفته است و در قاموس، عجمی بودن آن نیز محتمل شمرده شده است اگر -چنانکه نقل شده -ثابت شود که اسم اصلی او «عزازیل» و کلمه ابلیس عربی است، صفت بودن آن بهتر به نظر می‏رسد، در کتاب «تفسیر صافی» از حضرت رضا علیه‏السلام نقل شده که نام او «حارث» بوده است، ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید (8)
ونیز درنهج البلاغه یازده مرتبه کلمه ابلیس آمده است (9)
چه تلبیس بلیس منظور شد
ملائکی سجده مأمور شد
یکایک بدین سجده اقرار کرد
جز ابلیس کز سجده انکار کرد
به خود گفت من ز آتش او ز خاک
گر از سجده روی از تو تابم چه باک
تکبر به سویش چه آورد روی
بشد طوقی از لعنتش در گلوی


2- شیطان: دو معنى دارد: یکى اصطلاحى ، و آن همان معنایى است که بر سر زبان مردم است . وقتى کلمه شیطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود که رو در روى خدا ایستاد و نافرمانى کرد و در برابر آدم علیه السلام سجده نکرد.
دیگرى معنى لغوى آن است ، شیطان از ((شطش )) و ((شاطن )) گرفته شده و هر دو به معنى پلید، خبیث ، پست و موجودى سرکش ، متمرد و نافرمان به کار برده مى شود. به عبارت دیگر، به هر چیز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنین به معنى منحرف و منحرف کنند، یاغى و طاغى ، شریر و شرارت کننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقیقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاک ، هلاک شده و هلاک شونده آمده است . این معانى و صفات در انسان باشد یا در جن ، در چهار پایان باشد یا وحوش ، خزندگان و غیره همه این ها از معانى و مصادیق شیطان است .و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است که در میان مردم معروف و مشهور است و آن ابلیس و لشگریان و اعوان و انصار و یاوران او است . همان کسى که باعث بدبختى خود و آدم علیه السلام ، باعث بیرون شدن خود و آدم علیه السلام از بهشت شد.

2- وسواس: به معنای چیز وسوسه گر، وسوسه کننده؛ کلامی که در باطن انسان می گذرد از درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا ازکس دیگری- که از بیرون عامل آن شود وسواس گویند. وسواس در اصل صدای آهسته است که ازبه هم خوردن زینت آلات بر می خیزد و به هر صدای آهسته ای هم گفته می شود. معنای دیگرآن افکار بد نامطلوب و مضری است که به ذهن انسان خطور می کند. یا با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن و مخفیانه در قلب کسی نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. کلمه وماده ی وسواس در قرآن 4 بار استعمال شده:
1- مِن شَرِ الوَسوَاسِ الخَناس. اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاسِ.(10)
2- فَوَسوَسَ اِلیهِ(11) .
3- فَوَسوَسَ اِلیهِ الشَیطانُ. (12)
4- وَ لَقَدخَلَقنَا الإنسانَ وَ نَعلَمُ مَا تُوَسوِسُ بِه نَفسُهُ.َ(13)

3- الخناس: به معنای کنار رفتن، عقب گرد کردن و پنهان شدن است، چون هنگامی که انسان به یاد خدا بیفتد و نام او را ببرد، شیطان عقب گرد می کند، پنهان و مخفی می شود. این واژه نیز به چند چیز اعتبار معنای خاصی پیدا می کند؛ مثلا" رجوع کردن و برگشتن بهاین اعتبار که انسان وقتی از خدا غافل شد و او را فراموش کرد، شیطان برای وسوسه واغوا نمودن بر می گردد. پنهان کاری، از این رو که انسان وجود وسوسه را کمتر حس میکند، و همه جا هست، با ظاهری آراسته می آید و خود را در لعابی از حق، در پوسته ایاز راست در لباس عبادت و گمراهی در پوشش هدایت، جلوه گر می شود.
دشمنى دارى چنین در سر خویش
مانع عقل است و خصم جان و کیش
یک نفس حمله کند چون سوسمار
پس به سوراخى گریزد در فرار
در دل او سوراخ ها دارد کنون
سر زهر سوراخ مى آرد برون
که خدا آن دیو را خناس خواند
کو سر آن خار پشتک را بماند
مى نهان گردد سر آن خارپشت
دم به دم از بیم صیاد درشت
تا چو فرصت یافت سر آرد برون
زین چنین مکرى شود مارش زبون (14)


4- رجیم: به معنای سنگسار کردن؛ سنگ زدن؛ سنگ زده شده؛ از روی گمان سخن گفتن؛ رانده شده ازخیرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان؛ زده شده با سنگ های شهابی است و وقتی میخواهد به آسمان عروج کند ملائکه او را سنگسار میکنند یه وسیله ی سنگ های شهابی.
حضرت عبدالعظیم می فرماید: از امام هادی (ع) شنیدم که می فرمود: رجیم یعنی رانده شده از مواضع خیر، هیچ مؤمنی آن ملعون را به یاد نمی آورد مگر آن که براو لعن نماید. در علم خدا گشته است: هنگامی که حضرت مهدی (عج) قیام کند مؤمنی نیست مگر آن که شیطان را سنگ می زند.
از امام صادق علیه السلام مى پرسند: چرا شیطان (رجیم ) نامیده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن که او رجم و سنگسار مى شود. عرض کردند: آیا به سبب رجم و سنگسار، او از بین مى رود و یا اعضا و جوارحش شکسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خیر، بلکه از بین نمى رود؛ زیرا در علم خدا گذشته که شیطان در زمان قیام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.(15)


گروه شیطان ستیزی

 هرکس بخواد دشمن خودش را شکست دهد باید ازش شناخت داشته باشد وگرنه دشمن بر طرف غالب میشود

شیطان دشمن آشکار همه انسان ها هست پس باید هر انسانی شیطان را بشناسد تا شکستش دهد


 

 

خلقت شیطان:


خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفریده : یک نوع در آسمان ها هستند که همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند که شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات دیگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسلیم محض ‍ پروردگار مى باشند و یک لحظه نافرمانى او را نمى کنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده .
نوع دیگر؛ انسان است که خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پدید آورد و ملائکه بر او سجده کردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت ، و از خاک و آب به وجود آمده است (21) نوع سوم ؛ نژاد جن است که خداوند ایشان را از آتش بى دود(و باد) پدید آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است . خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است .خداوند درباره خلقت جن چنین فرموده :«والجان خلقناه من قبل من نار السموم »
«ما طایفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود – آفریدیم »(22)

ابلیس فرشته بود ویا جن؟



حال باید پرسید: آیا او مَلَک و از فرشتگان بود یا خیر؟در قرآن به صراحت ذکر شده که او از جِنّ بوده آنجا که می‏فرماید:« وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِیسَ کانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ.»(23) «چون به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید، همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش بیرون شد»
آیا ابلیس اولین جن بود ؟
در ماجرای خلقت انسان اگر چه آدم اولین انسان از نسل کنونی است لیکن ابلیس اولین جن از نسل جنیان نیست زیرا خداوند درباره او می فرماید :"و ابلیس از جن بود".(سوره کهف آیه ۵۰) از این آیه معلوم می شود که قبل از ابلیس افراد دیگری از جن خلق شده بودند و او یکی از آنهاست ولی ابلیس اولین وسوسه گر و دشمن بشر به شمار آمده و آغازگر عداوت است. همان طور که خداوند، نخست آدم علیه السلام را خلق نمود و همسرش حوا را بعد از او از جنس خودش آفرید، پدر جن ها هم که مارج نام داشت از آتش و سپس همسرش مارجه را نیز از او خلق نمود. مارج و مارجه با هم ازدواج کردند جان متولد شد و فرزندان جان دو طایفه شدند، یک طایفه ، همان جن ها که در میان آنان ، هم مؤمن پیدا مى شود و هم کافر؛ طایفه دوم ؛ شیاطین شدند که پدر بزرگشان ابلیس میباشد. ابلیس یکى از فرزندان جان است وطبق بعضی روایات نام اصلی او حارث بود .

 

پیشینه خلقت جن وشیطان:


خداوند درقرآن میفرماید :« ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمامسنون والجان خلقناه من قبل من نارالسموم» « همانا ماانسان رااز گل ولای سالخورده تغییر یافته بیافریدیم وطایفه جن راپیشتر از آتش گذرانده خلق نمودیم» این آیه شریفه تصریح دارد بر تقدیم خلقت جن وشیطان برانسان ،اما اینکه این مدت چقدر است ظاهرا دلیل معتبری در دست نیست جز اینکه محی الدین ابن عربی میگوید بین خلقت جن وخلقت آدم شش هزار سال فاصله بوده است
مسعودی گفته است موقعی که خدااراده کرد آدم را خلق کند مدت هفت هزار سال برجن ونسناس گذشته بود وابلیس لعین هم قسمتی از زمان راگذرانده بود
اما اگر ابلیس اولین جن نباشد که نیست واز طرفی طبق فرموده امیرالمومنین (ع) که فرموده اند : ابلیس خدا راشش هزار سال عبادت کرده ،سابقه خلقت جن وشیطان بیش از آنچه ابن عربی گفته است خواهد بود از این رو قول مسعودی به واقع نزدیکتر است
شیطان بر خلاف تصور عامیانه از جنس فرشتگان نیست بلکه او از جن است همانطور که قرآن می فرماید فرشتگان سجده کردن به جز ابلیس و او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید (کهف آیه 50) اما چرا او در کنار فرشتگان بوده؟


گروه شیطان ستیزی

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان فیلم و سریال دیدار کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. مجتمع فرهنگی چاپ و تبلیغات نگارستان اصفهان فروشگاه فروشگاه عروسکی نینا تویز